۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

مطمئننآ آدم کش نیست فقط خواسته مسلمان خوبی باشد. حدود 20 تا 22 نفر را کشته. چهره اش میگوید که از کارش راضیست. نهایتا به 15 سال زندان محکوم میشود. مردم انگلستان کار خواهند کرد, مالیات خواهند داد تا خرج او را در زندان بپردازند. در آنجا مفت میخورد و مفت میخوابد و پس از آزادی از زندان به عنوان یک قهرمان بیرون میآید. اینست نتیجه اشتباه سیاستمداران غرب در مورد کوچک گرفتن خطرات اسلام . . . این نکته را باید همیشه بخاطر داشت که هرجا که اسلام هست, صلح نیست

مطمئننآ آدم کش نیست فقط خواسته مسلمان خوبی باشد. حدود 20 تا 22 نفر را کشته. چهره اش میگوید که از کارش راضیست. نهایتا به 15 سال زندان محکوم میشود. مردم انگلستان کار خواهند کرد, مالیات خواهند داد تا خرج او را در زندان بپردازند. در آنجا مفت میخورد و مفت میخوابد و پس از آزادی از زندان به عنوان یک قهرمان بیرون میآید. اینست نتیجه اشتباه سیاستمداران غرب در مورد کوچک گرفتن خطرات اسلام
.
.
.
این نکته را باید همیشه بخاطر داشت که هرجا که اسلام هست, صلح نیست


۱۳۹۶ خرداد ۲, سه‌شنبه

نقاشی سمت چپ مال اسلام در1000 سال پیشه که مسلمانان مشرکین هندو را سر میبردین عکس سمت راست مال امروزه روند اصلاحات در جهان اسلام در هزاره ای که گذشت رو میتونید در این تصاویر ببینید



آهای کسانیکه که رای دادید ...

#آهای_کسانیکه _که_رای_دادید!!
هرگونه اعتراض ممنوع .. !
تا اطلاع ثانوی ناله ماله ممنوعه..!

 اگر طوسی به بچتون تجاوز کرد
روصورت دخترتون اسید پاشیدند
پسرتون رواعدام کردند
زنتون فاحشه شد
شغل نداشتید
پول نداشتید
همه چی دوباره گرون شد
پلیس گشت ارشاد دخترتون رو برد
اگه شیشه نوشابه در کهریزک میل کردید
اگه تحریم شدید
اگه جنگ شد
اگه بانک پولتونو خورد
اگه همه دنیا بهتون گفتند تروریست و پاسپورت تون دوزار ارزش نداشت
اگه اقلیت های مذهبی و دگراندیشان رو اذیت کردند...
اگه سنی ها رو ترور کردند مسجداشونو رو سرشون خراب کردند ..
اگه همسایه ی بهایی تون رو نجس گفتند و کشتند و اموالشو غارت کردند و زندان شون کردند و کارو کسب شون رو پلمپ کردند و قبرهاشونو شخم زدند ..
اگه مغزها و نخبه ها و سرمایه ها رو فراری دادند و مردم رو آواره ی دنیا کردند.. اگه ایرانی خوار شد :(
اگه زناتونو تو ورودیه گرجستان لخت کردند
و به پسراتون تو ورودیه عربستان تجاوز کردند
اگه رودخونه هاخشک شد
اگه توتصادفات عزیزانتونو از دست دادید
اگه پول بیمارستان نداشتید
اگه نزدیکانتون معتادشدند
اگه به خاطرسدسازی بی رویه خشکسالی وسیل وزلزله اومد
اگه کارخونه هاتون به خاطرقاچاق بی رویه برشکست شد
اگه با بگیر و ببندهای مداوم صاحبان فکر و قلم ، جای دانشگاه و زندان کاملا برعکس شد..
اگه به گورخوابی وکارتون خوابی ودیوارخوابی افتادید
اگه نزدیکانتون خودکشی کردند
اگرکارگران رابه خاطراعتراض به عدم دریافت حقوق شلاق زدند
اگرفرزند دانشجویت را از4 طبقه کوی دانشگاه پرت کردند پایین
یا در ملاعام جلوی نمازجمعه به دار کشیدند
لطفا ناله نکنید
شمابه نظام ننگین آخوندی رای دادید و تمام موارد بالا را تایید کردید ...

خودکرده را تدبیر نیست ... !

۱۳۹۶ خرداد ۱, دوشنبه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۰, شنبه

نامه ی سی و پنجم محمد نوری زاد به مقام عظمای وقاحت!! ...

نامه ی سی و پنجم محمد نوری زاد به مقام عظمای وقاحت!!

ما اگر می رویم، شما بمانید!
یک: مرگ، چون پرنده ای سیری ناپذیر، پنجه می افرازد و ما را یک به یک می کاود تا مگر به گوشمان بگوید: وقت رفتن است، راهی شو! کاش من – محمد نوری زاد – پیش از شما بمیرم. و شما باشید و بمانید تا در بزنگاهِ ناگزیری، به پرسش های هزار پاره ی مردم پاسخ بگویید. حیفِ مردمِ ایران که شما، پاسخ نگفته به پرسش هایشان پای از این جهان بدر ببرید. بله، بمانید و نگاهِ بهت آلودِ مردم ایران را اجابت کنید و پرسش هایشان را لایق بدانید. فرومایه آن دنیایی که دستی برآورد و یکی را از قهقرا برکشد و بدو اعتبار آویزد و به امضای همو، جان و مال و آبروی مردم را جابجا کند، و سر آخر، او را در میانِ گلبارانی از سپاسِ هوادران بخاک بسپرد. نه، ما این دنیا، و مناسباتِ اینجوری اش را قبول نداریم. شما، پاسخ نگفته نباید از این دنیا بروید. بمانید. حتماً بمانید و به پرسش های معطلِ مردم پاسخ بگویید. که اگر بی خیالِ این پرسش ها شوید، و یا چون امام تان: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار، تنِ بی روحِ خود را به زرورقِ تقدیر و تشکر دوستانِ خود بیارایید، بدانید که تا قیامِ قیامت، و تا هرکجای تاریخ، ابرِ سیاهی از پرسش های سرگردانِ مردم بر سرِ هر آنچه که از شما باقی ست، سایه می اندازد و دار و ندارِ شما را می خراشد وهیچ از شما و نسلِ شما بجای نمی نهد.

دو: من از میانِ پرسش های هزار پاره و سرگردان، تنها و تنها پنج گفته را برمی گزینم و با شما در میان می نهم. تا بدانید، شما را اگر دوست و رفیقی هست، او، محمد نوری زاد است، نه آن کسانی که دستِ چاکری به عبای پروردگاریِ شما می سایند، و ته مانده ی غذای شما را از هم می ربایند، و شما را در زمینِ به این بزرگی تنها گزینه ی کهکشانِ الهی می دانند. باور کنید من برای این که صدای خود را به شما برسانم، و برای این که همین پرسش ها را با شما در میان نهم، سالهاست که در وسطِ معرکه ی وحشت، پرپر می زنم. اگرمی دانستید هواداران شما با من و با خانواده ام چه ها که نکرده اند، شاید نیم نگاهی از پنجره ی ولاییِ خود بدینسوی پرتاب می فرمودید تا صدای نوری زاد را که چکه هایی از آبشار ضجه ها و فریاد های مردم است، بشنوید. با این همه، مرا دیگر با شنیدن و نشنیدنِ شما کاری نیست. من می پرسم چون هستم:

سه: چه شد که ناگهان شما خود را ولی امر مسلمین جهان دانستید؟ چه کسی و چه الهامی شما را به این مأموریتِ سترگِ آسمانی تحکم فرمود؟ شما در میان یک و نیم میلیارد مسلمان، و با اعتنا به این همه پولی که خرج کرده اید و با این همه فرصتی که برای سخنوری داشته اید و با این همه دستی که به گشادگی فرا برده اید، ده میلیون طرفدار و عاشق و گوش بفرمان دارید. تازه این رقم در بزنگاه تلخ حادثه ها بشدت فرو می کاهد و شما می مانید و جمعی چند. پیشنهاد می کنم تا دیر نشده، این "ولی امر مسلمین جهان" را از اعماقِ ذهن و باورِ خود بروبید و به همان سید علی خامنه ای اکتفا کنید. رستم می خواهم که در برابر وسوسه هایی که از همین واژه های ژاژ بر می جهد، تاب آورد.

چهار: هم انقلاب اسلامی و هم بویژه شخصِ جناب شما، تا هر کجا که مقدورتان بود، بر سرِ نخبگی خاک افشاندید. علتش را می گویم. بخردان و کاردانان و کارآگاهان و متخصصان، تنها و تنها در جاهایی تحمل می شوند که برای شما و اطرافیان شما لقمه آورند. این یک فرمول حتمی در نظام بشری است و به شما نیز محدود نمی شود. تمامخواهان، هرگز تاب تحملِ بلند قامتان را ندارند. مگر این که همان بلند قامتان، کمر به چاکری و لقمه آوری خم کنند. در یک قلم، اصرار شما بر ماندگاریِ فردی فرسوده چون شیخ احمد جنتی آنهم در جایگاهی حساس، می تواند تنها و تنها یک دلیل منطقی داشته باشد. و آن این است: " ما اینیم". وگرنه در این کهنسالِ بی نوا، شما جز صفتِ چاکری – که از هر پول بگیری بر می اید – مگر چه دیده اید؟ از این کهنسال بی نوا بخواهید بیست دقیقه با یک جوانِ رهگذر در باب جوانی سخن بگوید. اگر توانست؟

پنج: همه ی ما همین که از دنیا می رویم، در مدار یک پرسش مشترک قرار می گیریم. و آن این که: این که رفت، چه از خود بجای نهاد؟ چرا نگویم: نگرانیِ شما از همین پرسشِ پر وحشت بود که برای تزیین آرامگاه امام خود، دست به دامان اشرافیت و شکوهی فراتر از تصور بردید تا مگر این شکوه خیره کننده به مدد آید و به مردمِ هاج و واج بگوید: به پیر و به پیغمبر، این کسی که این زیر خوابیده آدم مهمی بوده. من از میان هر آن ناپسندی که از شما بجای می ماند، تنها به یکی – بسیجیان - بسنده می کنم. بسیجیان در روزهای نخست، با تربیت و فهیم و شجاع و نترس و اهل مدارا و خلوص و ادب بودند. شما اما همه ی این صفات را فدای عصبیت کردید. واز آنان، جمعی عربده کش و عبوس و عصبانی بر آوردید تا بوقت ضرورت از استعداد عصبیت شان سود برید. که البته اعتراف می کنم که راز بقایتان نیز به همین سودی بند است که تا کنون از عصبیتِ بسیجیان برگرفته اید. شنیده ام که بعضی از بسیجیان در توصیفِ شجاعتِ شما می گویند: جیگر داره سیخی یه ملیون! بدا که همین جگرخواهیِ بسیجیان، شما را به شعارسرایی های حماسی و دشمن خواهی های تمام نشدنی فرو برده است. بسیجیانِ عبوس، گرسنه ی شعارهای دشمن شکنِ شمایند. و شما مجبورید – آری مجبورید - این گرسنگانِ عصبیت را با الفاظی تند و شعاری تغذیه کنید. شما بعد از نوری زاد از این دنیا می روید اما یادگاری که در قامتِ بسیجی بجای می نهید، بختکی است که گلوی مردم و نسل های خود شما را می جود. مگر این بسیجیان برای نسلِ امام شما وفا کردند؟

شش: شما مقصر اصلیِ داستان خفت بارِهسته ای هستید. در هر کشور فهیمی اگر این خفت و این خسارت، سامان پذیرفته بود، حتماً بانی و بانیانِ این خسارت بزرگ به گردونه ی نفرتِ مردم و به صلابتِ قانون سپرده می شدند. شما اما بی یک ذره احساس گناه و خطا، همچنان طلبکار و حق بجانب، می خورید و می خوابید و سخن می گویید و برای همگان خط و نشان می کشید. اصلاً نه انگار با امضای شخص شما و با زخم عمیقِ خنجرِاین خسارت بزرگ، کشور به دریوزگی های بین المللی در افتاده و سرمایه های نقدش به تاراج رفته و جز بی آبرویی برایش نمانده. اگر شهامت می کردید از چهره ی گلِ عزیزانِ خود، به چهره ی دختران و بانوان تن فروشِ ایرانی چشم بدوانید، می توانستید مختصرکی از طعمِ سوزِ آن زخم عمیقِ خنجرِ خویش را بچشید. البته اگر شهامتش را می داشتید. بسیجیان تان که می گویند دارید. سیخی یک ملیون.

هفت: شما بعد از نوری زاد از این دنیا می روید بی آنکه بدانید با تاریخِ این مردم چه کرده اید. همه ی رشته ها را سپردید به دست سرداران سپاه تا همه ی کشور را برای خود لقمه کنند. شما این روزها سخت اسیر سرداران خویش اید. شما را هرگز توانِ این نیست که از لقمه گیری برای سردارانِ خود سر باز زنید. بله، سرداران سپاه، شأن شما را تا مرتبه ی یک "لقمه گیر" فرو کاسته اند. آنها تنها شما را بخاطر امضاهایتان می خواهند. می خواهید ردّی از نفوذ جاسوسان روسی و اسراییلی در اعماق سپاه نشان تان بدهم؟ بله؟ به کنایه اما می گویم: به موشکی بنگرید که سرداران تان درست در گرماگرم نشست های هسته ای شلیک کردند و بر بدنه اش به زبان عبری نوشته بودند: ما اسراییل را از صفحه ی روزگار محو خواهیم کرد.

هشت: شما بعد از نوری زاد بدست همان پرنده ی مرگ برچیده می شوید و می میرید و بسیجیان و سرداران تان تا هفته ها بر مزار شما شیون می کنند. صدای این شیون ها بجای این که شما را تسلی بخشد، روان و روح شما را می خراشد. چرا که این شیون ها در امتداد ضجه های مردم زخمی و کشته شده و آواره ی سوریه محو و نا پیدا می شوند. بدانید که اسم شما با هر فشنگ و ترکش، به تن و بدن مردم عراق و سوریه و یمن فرو شده است و می شود. و با اسم شما خانه ها فرو می ریزند و خرابی ها سر بر می آورند. شما برای مسخره ای به اسم شیعه گستری، هم کشور را از بودی که داشت تهی کردید، هم منطقه را زخمی و آشفته.

پایان سخن: نوری زاد را فردا اگر می درند، شما را اما در پرنیانی از اشک و هیاهو می نهند و بخاک می سپرند. اما نه، شما باید بمانید. حیف مردم ایران که شما ترک شان کنید بی آنکه به پرسش های هزار پاره شان پاسخ بگویید. بمانید و پاسخ بگویید.
 
 

وودی آلن فیلمی داره به نام "پول رو بردار و فرار کن " در صحنه ای از فیلم ، اون به همراه سه نفر دیگه با اسلحه وارد بانکی میشن جهت سرقت . از شانس بدشون همون لحظه یه باند دیگه هم با اسلحه وارد همون بانک میشن جهت سرقت . با هم بحثشون میشه و رهبر هر دسته ای معتقده باند اون زودتر اقدام کرده و حق اوناست که بانک رو بزنن . آخرش به این نتیجه میرسن که از کارمندا و مشتریای بانک نظرخواهی کنن که آیا شما دوست دارین توسط این گروه چاپیده بشین یا اون گروه !؟ اینم یه داستان کوتاه در مورد انتخابات ایران ...!!

وودی آلن فیلمی داره به نام "پول رو بردار و فرار کن "
در صحنه ای از فیلم ، اون به همراه سه نفر دیگه با اسلحه وارد بانکی میشن جهت سرقت .
از شانس بدشون همون لحظه یه باند دیگه هم با اسلحه وارد همون بانک میشن جهت سرقت .
با هم بحثشون میشه و رهبر هر دسته ای معتقده باند اون زودتر اقدام کرده و حق اوناست که بانک رو بزنن .
آخرش به این نتیجه میرسن که از کارمندا و مشتریای بانک نظرخواهی کنن که آیا شما دوست دارین توسط این گروه چاپیده بشین یا اون گروه !؟
اینم یه داستان کوتاه در مورد انتخابات ایران ...!!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

اگر پدرم را در جریان انقلاب اسلامی از دست داده بودم اگر مادرم را تیر باران کرده بودند اگر به خواهرم در زندان‌های جمهوری اسلامی تجاوز کرده بودند اگر برادرم را در ملاء عام اعدام کرده بودند اگر خانواده‌ام در اثر اعتیاد از هم پاشیده شده بود اگر به دلیل مخالفت با نظام شکنجه شده بودم اگر به دلیل مخالفت با نظام مجبور بودم ایران را ترک کنم اگر فرزندم در تظاهرات خیابانی به دست مزدوران رژیم تیر باران شده بود و هزاران اگر دیگر ... هیچگاه حتی توانِ این را نداشتم که برخیزم و به صفِ صندوق رای بروم و به کسانی که مسبب همهء این اگر‌ها بودند صلاحیت ببخشم... اما .... روزی که هر یک از این اگر‌ها در زندگیمان رخ دهد دیگر دیر خواهد بود! خیلی دیر ....

اگر پدرم را در جریان انقلاب اسلامی از دست داده بودم
اگر مادرم را تیر باران کرده بودند
اگر به خواهرم در زندان‌های جمهوری اسلامی تجاوز کرده بودند
اگر برادرم را در ملاء عام اعدام کرده بودند
اگر خانواده‌ام در اثر اعتیاد از هم پاشیده شده بود
اگر به دلیل مخالفت با نظام شکنجه شده بودم
اگر به دلیل مخالفت با نظام مجبور بودم ایران را ترک کنم
اگر فرزندم در تظاهرات خیابانی به دست مزدوران رژیم تیر باران شده بود
و هزاران اگر دیگر ...
هیچگاه حتی توانِ این را نداشتم که برخیزم و به صفِ صندوق رای بروم و به کسانی که مسبب همهء این اگر‌ها بودند صلاحیت ببخشم...

اما ....
روزی که هر یک از این اگر‌ها در زندگیمان رخ دهد دیگر دیر خواهد بود!
خیلی دیر ....

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

مغالطه اي بنام بهشت!

بنظرشما بهشت اسلام چگونه مكاني است؟
لذت عبارتست است از براورده شدن نيازهاي انسان به بهترين وجه ممكن!!، بعبارتي انسان در بهشت الله ميبايست نيازمند باشد تا بتواند لذت ببرد!!
تعريف شما از لذت در بهشت الله چگونه است؟، ايا لذت سكس و نوشيدن شراب و خوردن ميوه هاي بهشتي براي زندگي جاويدان شما كفايت ميكند؟


کتاب مقدسی وجود نداره .. همه ی پیامبران دروغین از قصه های افسانه های کهن سواستفاده کرده اند .. !!! این داستان شمارو یاد چی میندازه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ .. !!!!


۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﺮﺍﺝ، داستانی احمقانه و مضحک ... !!


ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ خدا ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ, ﺭﺳﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻫﻢ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻭﺭﻭﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ؟
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺎ خدا ﺳﺨﻦ گفت..
ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﺎ ﻭﻣﻜﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎ ﺍﻻﻍ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮﻭﺩ.
ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻳﺎ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﻳﮕﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻧﻴﺴﺖ؟
ﻳﻌﻨﻲ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻑ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﻧﺒﻮﺩ!
ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﺑﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﺪﺍﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻮﭼﻚ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ؟
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻳﻚ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﻧﺎﺋﻞ ﺷﻮﺩ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻳﺪ .
ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻗﺒﻮﻝ ﻫﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺮﺩ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻨﺠﻨﺪ...

انگیزه ی مملی از ساختن آیه های 1 تا 3 سوره ی تحریم ... !!!

نویسنده آرش تفرشی
حضرت محمد به ماريه علاقه شديدی داشت .
چون ماريه کنيز او بود و حضرت محمد نمی توانست شب معينی را به ماريه اختصاص دهد ، گهگهاه در نيمه های شب به بهانه های مختلف از خانه زنان خود بيرون می آمد و در ميآن نخلستانی که اقامتگاه ماريه بود ، بديدن ماريه می رفت .
روزی که نوبت "حفصه" دختر عمر بود ، حضرت محمد به خانه حفصه رفت . حفصه برای انجام کاری به خانه مادر خود رفته بود .
حضرت محمد کس به دنبال ماريه فرستاد و ماريه در منزل حفصه پيش محمد آمد و مدتی با او بود .
وقتی حفصه بازگشت ، حس کرد که حضرت محمد در خانه تنها نيست . بيرون منزل ماند تا ماريه از منزل خارج شد .
@canoon.aa
حفصه گريه کنان نزد محمد آمد و گفت :
" کسی را که پيش تو بود ديدم . به خدا تو به من توهين کردی که در منزل من با ماريه گذراندی . اگر من از نظر تو خوار نبودم اين چنين با من نمی کردی ."
حضرت محمد در صدد دلجوئی از حفصه برآمد و قسم يآد کرد که از آن پس ماريه بر او حرام باشد .
از حفصه نيز خواست که درباره اين مطلب با ساير زنان محمد صحبتی نکند . ولی حسادت ، حفصه را برانگيخت تا داستان را با عايشه در ميان گذارد

عايشه نيز روزی به کنايه به حضرت محمد فهماند که از جريان مطلع است .
همين امر موجب پيدا شدن آيه 3 از سوره تحريم در قرآن گرديد :
" هنگامی که پيغمبر با بعضی از زنان خود سخنی محرمانه گفت و همين که ديگران را از آن خبر داد و الله پيغمبر را آگاه ساخت. قسمتی از آن را با زن خود گفت و از قسمت ديگر چشم پوشيد . و وقتی آن را به زن اطلاع داد گفت چه کسی آن را به تو خبر داد گفت دانای رازدان " ( قرآن. سوره تحريم . آيه 3)
چند روزی از اين جريان گذشت . حضرت محمد از فکر ماريه غافل نمی شد . ولی قسمی که خورده بود مانع از آن بود که نيم شبی بديدن ماريه برود .
@canoon.aa
اين مشکل نيز با آيات 1 و 2 از سوره تحريم برطرف شد :
"ای پيغمبر چرا برای جلب رضايت زن های خود آنچه را که خدا بر تو حلال نموده است بر خود حرام میکنی ."
"همانا خداوند سوگندهای شما را بر شما حلال کرد و خدا صاحب اختيآر و مولای شماست . "( قرآن. سوره تحريم . آيه 1 . 2 )
به دستور الله ، محمد سوگند خود را فراموش کرد و ديدارهای نيم شبانه از ماريه را کمافی السابق از سر گرفت .
پس از آنکه ماريه فرزند پسری به نام ابراهيم برای محمد آورد ، ماريه نيز به جرگه زنان عقدی محمد درآمد و خانه ای مجاور مسجد و شبی به او اختصاص داده شد.( تفسیر جلالین ) (مجمع البیان‌، امین الاسلام طبرسی‌؛، جلد 10، صفحه 56 ) ( تفسیر نورالثقلین‌، ابن جمعة الحویزی‌، جلد 5، صفحه 367، اسماعیلیان‌)

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۶, شنبه

اسلام همان فاشیسم است و فاشیسم همان اسلام ...



مشکل ملت ایران با تغییر حکومت هم حل نمی‌شود ...

ماشاالله آجودانی، تاریخدان و نویسنده‌ی کتاب مشروطه‌ی ایرانی، در گفت‌وگو درباره‌ی آینده تغییرات در ایران، می‌گوید حکومت جمهوری اسلامی سد راه دموکراسی در ایران و دشمن حقوق انسانی است، اما تغییر حکومت چاره‌ی مشکلات ملت ایران نیست، و تا زمانی که مشکل فرهنگی جامعه حل نشود، با تغییر حکومت و دولت نمی‌توان به دموکراسی رسید.

او با تأکید بر این که بدون تحول فرهنگی و بازخوانی تاریخ معاصر ایران، نمی‌توانیم به دموکراسی دست پیدا کنیم، معتقد است که برای تغییر شرایط فعلی باید فرهنگ جامعه را با تولید اندیشه، ایجاد پرسش، و آموزش، تغییر داد.
 

آقای آجودانی در بخشی از این گفت‌وگو می‌گوید: "در مورد قبل از انقلاب، خیلی راحت می‌شود صحبت کرد. روشنفکری ایران در آن زمان نه تاریخ خودش را می‌شناخت و نه این که خبر داشت در مشروطیت ایران چه اتفاقی افتاده بوده، و به همین دلیل قدرت ویران‌کننده‌ی روحانیون را هم نمی‌شناخت. 

به اعتقاد من، اگر جریان روشنفکری ایران حداقل تاریخ مشروطیت را خوب خوانده بود، می‌فهمید که بازی کردن با قدرت روحانیون بازی کردن با آتش و بر باد دادن دستاوردهای مدنی است. 

روشنفکری ایران سراسیمه به دنبال آخوندها افتاد و، به غیر از استثناهایی مثل مصطفی رحیمی و شاهرخ مسکوب، جریان‌های اصلی با آخوندها هم‌صدایی کردند، علیه نظام شاهنشاهی برخاستند، و فکر نکردند که با برانداختن حکومت سکولار پهلوی به کجا می‌رسیم و اگر روحانیون قدرت را در دست بگیرند چه می‌شود. 
اگر روشنفکران، تاریخ مشروطیت ایران را درست خوانده بودند، و اگر تاریخ‌نگاری مشروطیت ایران به درستی کارش را انجام داده بود، این فهم در جامعه ایجاد می‌شد که استفاده‌ی ابزاری از مذهب خطرناک است و ما را به هیچ جا ‌جز ارتجاع نمی‌رساند، همچنان که امروز ما را به همان‌جا رسانده است."

آیا اﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪ، احمقانه و غیر منطقی نیست... ؟؟؟؟؟؟؟؟ ... !!!

ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ "ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ی ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ
ﮔﺬﺍﺷﺖ" ﯾﺎ "ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ"
ﻫﻤﻪ ی ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ دسته ﺍﺯ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺁنها ﺭﺍ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺷﻤﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻢﺳﻮ ﺑﺎ ﺍﺻﻮﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺯﯾﺴﺘﯽ ﺑﺸﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
ﻫﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪﯼ، ﺑﺎﻭﺭ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ.
ﺍﻣﺎ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻭ ﻗﻄﻊ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻭ ﮐﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ مذهبی که در کتاب خود(قران)، پیروانش را به قتل و کشتار پیروان دیگر ادیان تشویق می کند احترام گذاشت؟
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ به ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺴﺎﻧﯽ (مسلمانها) ﮐﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯿﺪ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ؟
ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﮔﺎﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺠﻮﯾﺰ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ؟
ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﺍﺻﻮﻝ ﺯﯾﺴﺘﯽ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼﻫﺎﯼ ﺑﺸﺮﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺍﺳﺖ.

حالا چند سوال کلیدی که هر انسان دیندار می بایست قبل از مرگ از خود بپرسد:
- آیا دین و مذهبی که من دارم به انتخاب خودم بوده یا میراث پدرم؟
- آیا دین و مذهبی که پدرم دارد انتخاب خودش بوده یا میراث اجدادش؟
- آیا اگر در کشوری دیگر به دنیا می آمدم باز هم همین دین و مذهب من می بود.
- مگر نه اینکه اصول دین تحقیقی است نه تقلیدی، پس چرا از اغاز تولد، توحید، نبوت، و قیامت را به خورد من می دهند.
- اگر اصول دین تحقیقی است و من تحقیق کردم و خدایی نیافتم، چرا مرا می کُشند؟
- اگر اسلام از طرف یک خدای واحد است؟ پس چرا اسلام به فرقه های گوناگون تقسیم شده؟ (فقط شعیه بیشتر از ۸۵ فرقه دارد) کدام درست می گویند و کدام یک را باور کنیم؟ کدام یک از این فرقه ها و گرایش ها اسلام واقعی است!؟
آیا اصولا چیزی به نام اسلام واقعی وجود خارجی دارد!؟
چرا پیروان تمام ادیان موجود در جهان با قاطعیت ایمان دارند که مذهب آنها بهترین مذهب است و فقط آنها به بهشت می روند؟
. . . . . و هزاران چرای دیگر.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۵, جمعه

آیا مذهب در نهایت فایده ای دارد؟ نقدی بر کتاب آلن دو باتون تحت عنوان «مذهب برای خداناباوران»

امین قضایی
در این مقاله قصد دارم کتاب آلن دوباتون را مورد نقد و بررسی قرار دهم. این کتاب به فارسی ترجمه شده است و شاید برخی از شما این کتاب را خوانده باشید.

قبل از هرچیز باید خاطر نشان کنم که این کتاب برای مردم عامی نوشته شده است. تا اینجا هیچ ایرادی ندارد، اما فقط این نیست، این کتاب علاوه بر لحن عامیانه، عوام فریبانه هم هست و مملو است از فکت های غلط و تحریف کننده .
هدف این کتاب از عنوانش مشخص است: خداناباوران جوانب مثبت مذهب را نادیده گرفته اند (نویسنده البته تجارب شخصی اش را خداناباوران را ملاک قرار داده و تصویری از خداناباوران ارائه می دهد که مسلما معتبر و دقیق نیست). نویسنده معترف است که عقاید مذهبی برای وجود خدا، جهان بعد از مرگ و دیگر مسائل هیچ مبنای علمی و معتبری ندارد و خرافاتی بیش نیست. اما در عین حال تصور می کند که مذاهب جنبه مثبتی دارد که خداناباوران آن را فراموش کرده اند و نویسنده به خیال خود می خواهد این جوانب مثبت را یادآور شود.
این جنبه مثبت چیست؟ آیا واقعا در مذهب جوانب مثبت و سازنده ای وجود دارد که به نفع بشریت است؟ پاسخ نویسنده این کتاب را می توان در یک کلام خلاصه کرد: آیین ها. اگرچه عقاید مذهبی خرافاتی بیش نیستند، اما آیین های مذهبی موجب انسجام و همبستگی اجتماعی بین مردم می شود و نیاز به روابط اجتماعی را برای آنها برآورده می کند.

آیا حق با این نویسنده است؟ آیا ما در جامعه به اصطلاح مدرن و سکولار، از فردگرایی افراطی در رنج نیستیم؟ اگر استدلال مغالطه آمیز آلن دوباتون را از نظر بگذرانیم خواهیم فهمید که وی مرتکب عوام فریبی و مغلطه ای خطرناک شده است. مسئله ساده است: این صحیح است که جوامع سکولار امروزی (البته باید در نظر داشت که همچنان به اصطلاح چنین جامعه ای در جهان امروز اقلیت است و در واقع جهان امروزی هنوز سکولار، بی خدا یا اته ئیستی ... نیست)، انسانها را از هم دور داشته طوری که افراد تنها برای منافع خودخواهانه خویش وارد روابط اجتماعی می شوند. نویسنده به غلط استدلال می کند که چون چنین نیازی وجود دارد و ما همبستگی و حس مشترک انسانی را در سیستم سرمایه داری کنونی از دست داده ایم، پس باید از مذهب یاد بگیریم و آیین ها را دوباره به شیوه ی سکولار بازسازی کنیم.

پاسخ من این است که آیین هایی از نوع سکولار یا هرشکل دیگری پاسخ به مشکل مذکور نیست. اول از همه باید تصویری که نویسنده از جامعه سنتی و مذهبی گذشته می دهد را تصحیح کنیم. دلیل اینکه در گذشته انسانها همبستگی اجتماعی و وجه اشتراکات معنوی بیشتری داشتند (البته با تخفیف بسیار چون در بسیاری مواقع اینطور نبوده و این گاهی یک توهم نوستالوژیک نسبت به گذشته است) این نبوده که مذاهب باعث انسجام اجتماعی می شده است.

دلیل اینکه در گذشته زندگی دهقانی، انسجام و همبستگی اجتماعی بیشتری داشته، تولید و زندگی مشترک و همجوار در زندگی روستایی بوده است و نه مذهب. برخلاف تصور نویسنده، این جمع شدن مردم در کلیسا و دعا و ضیافت های آیینی نبوده که انسانها را به هم نزدیک می ساخته. برعکس، زندگی روستایی و دهقانی این همجواری و همبستگی را ایجاب می کرده و کلیسا نیز متعاقب همین قادر بوده که آیین های خود را در چنین جوامع روستایی کوچکی برگزار کند.

بنابراین استدلال من علیه حرف نویسنده به صورت زیر است:
1.زندگی دهقانی (و نیز عشایر)، مبتنی بر تولید و زندگی در جوار یکدیگر بوده است و این همبستگی اجتماعی را بوجود می آورده که امروزه ما فاقد آن هستیم و البته به خاطر فقدان آن در رنج هستیم.
2.ساختار و نهاد مذهبی برای مشروعیت خود از این انسجام استفاده می کرده و آیین های خود را برگزار می کرده است و البته در کنار آن خرافات و سنت و سلطه خود را حفظ می کرده است.
3. از بند یک و دو نتیجه گرفته می شود که آیین های مذهبی، علت واقعی همبستگی اجتماعی نیستند بلکه محصول آن (byproduct) هستند و این همبستگی مزیت و امتیازی برای مذهب نیست. به بیان دیگر، شیوه تولید آنزمان چنین همبستگی را بوجود می آورده و نه آیین های مذهبی.

به عنوان یک جامعه شناس با اطمینان مدعی هستم که چنین سخنی مسخره و پوچ است.
اما آلن دوباتون با فریب کاری سعی می کند، ویژگی مثبت زندگی دهقانی (البته باید در نظر داشت که این زندگی ویژگی های منفی و مضری هم داشت) را به نام مذهب و آیین هایش جا بزند و به خورد ما بدهد. پس امیدوارم متوجه مغلطه اساسی نویسنده شده باشید.
در اینجا ما مجال این را نداریم که به دیگر مغالطات نویسنده بپردازیم، اما آنچه گفته شد مهمترین مغالطه است یعنی جابجا کردن معلول با علت. همچنین شایان ذکر است که نویسنده به لحاظ فکت تصویر بسیار نادرستی از مذهب و آیین های مذهبی ارائه می دهد.

اگر فرصت بود می توانستم فهرست مطولی از فکت های نادرست را تهیه کنم. اما به نظر من، کسی که در جامعه اسلامی و تحت نظام جمهوری اسلامی بزرگ شده باشد به خوبی می داند که برگزاری مراسم آیینی مثل رمضان، عزاداری ماه محرم و غیره، هیچ کمکی به همبستگی و انسجام و وحدت معنوی مردم نکرده است. همه به خوبی می دانند که جامعه ایران تا چه حد اسیر بی اخلاقی و از هم پاشیدگی انسجام اجتماعی است و با وجود همه این مراسم و آیین های مذهبی که به شدت هرچه بیشتری هم برگزار می شود، هیچ معنویت و اخلاقیات و همبستگی اجتماعی بین مردم وجود ندارد.

برخلاف تصور نویسنده، هدف مراسم و آیین های مذهبی (برای مثال، مراسم عشای ربانی)، دور هم نشستن و مراواده برقرار کردن و خوش بودن نیست. این یک تصویر کاریکاتوری از مذهب و نهاد مذهبی است. یکی از کارکردهای اصلی مذهب حفظ وضعیت موجود، ایجاد رضایت و فرمانبرداری در رعایا بوده است. آیین های مذهبی چنین کارکردی داشته اند.

هدف اصلی آنها به انضباط در آوردن رعایا، کنترل بر افکارشان و حقنه کردن ارزش ها و هنجارهای مسلط جامعه برده داری و سپس فئودالی بر ذهن مردم از طریق خرافات بوده است. مشکل خداناباوران با مذهب صرفا خرافات و نادرست بودن این عقاید نیست.
همچنین این عقاید تاثیر مخرب بر زندگی مردم دارد و آنها را به بندگان رام و مطیع در خدمت قدرت تبدیل می کند. آیین های مذهبی مشخصا چنین نقشی داشته اند اما نویسنده فریب کار ما هیچ کجا به این موضوع اشاره ای نمی کند.

به عنوان نتیجه، این صحیح است که سیستم سرمایه داری موجود انسانها را فقط به چشم نیروی کار می بیند و به این ترتیب، کارگران نگون بخت در آپارتمان های کوچک کلان شهرها دور از یکدیگر (اگرچه در جوار یکدیگر)، ایزوله و منزوی شده اند. این صحیح است که انگیزه های مردم به سودجویی و تلاش برای کسب موقعیت های اجتماعی بالاتر در جامعه طبقاتی فروکاسته شده است.
اما راه حل بازگشت به مذهب یا آموختن از مذهب نیست. خلاصه کلام اینکه راه حل برای تغییر وضعیت کنونی، بازگشت به گذشته نیست. هیچ چیز مثبتی در مذهب و نهاد مذهبی وجود ندارد. همبستگی اجتماعی را باید با کمک تولید مشترک، دگرگون کردن شیوه تولید موجود و شکستن ساختارهای سرکوبگر بدست آورد و نه با تقلید از آیین های مذهبی.

حتی تصورش مسخره است که خداناباوران بخواهند همبستگی اجتماعی را با برگزاری چندتا آیین به جامعه برگردانند. مشکل زیربنایی تر از این حرفهاست و مسلما برگزاری آیین یا گردهمایی های آیینی نمی تواند علل ریشه ای فردگرایی اتمیستی جوامع کنونی را از بین ببرد.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

اگر امروز به دلیل اینکه افراد هوشیار و توانمند و جسوری که بتوانند حکومت را به چالش بکشد و رویا روی ولایت وقیح قرار بگیرد را نداریم. این نا توانی موید این نیست که مردم ایران در اندیشه پایان دادن به استبداد و خود کامگی، و چپاول و غارتگری نیستند. دیر یا زود این ستمی که بنام دین به مردم تحمیل شده است باید ریشه کن گردد. بهتر است در انتخاباتی که اب به آسیاب نظام می ریزد و به حکومتی که مشروعیت اخلاقی خود را از دست داده است و در حال فرو پاشی است مشروعیت نبخشیم و در انتصابات مهندسی شده نظام نگ و نکبت شرکت ننمائیم و به ولایت سفیهان وقیح تداوم نبخشیم ...

اگر امروز به دلیل اینکه افراد هوشیار و توانمند و جسوری که بتوانند حکومت را به چالش بکشد و رویا روی ولایت وقیح قرار بگیرد را نداریم.
این نا توانی موید این نیست که مردم ایران در اندیشه پایان دادن به استبداد و خود کامگی، و چپاول و غارتگری نیستند.
دیر یا زود این ستمی که بنام دین به مردم تحمیل شده است باید ریشه کن گردد.
 

بهتر است در انتخاباتی که اب به آسیاب نظام می ریزد و به حکومتی که مشروعیت اخلاقی خود را از دست داده است و در حال فرو پاشی است مشروعیت نبخشیم و در انتصابات مهندسی شده نظام نگ و نکبت شرکت ننمائیم و به ولایت سفیهان وقیح تداوم نبخشیم.