اسم كشور كاناداست. كابينه دولت جديدش همه جور دارد، يك معلول، يك مسلمان
افغان، و يك سيك هندي تبار كه اوزير دفاع جديد اين كشور توسعه يافته است و
يك دوجين ديگر و هريك از گوشه اي و تباري و مذهبي. به عبارت ديگر ارباب
قدرت در اين كشور انقدر راه نفوذ را باز گذاشته اند كه يك سيك با همان ردا و
قباي معمول سيك ها سكاندار نيروهاي مسلح شان شود و مجموع اين همه آدم
نفوذي مملكتي را اداره مي كنند كه اسمش كاناداست.
اسم كشوري هم ايران است. مركز جهان، با رسالتي كه ١٢٤ هزار پيغمبر از عهده اش برنيامدند تا نوبت به اهلش رسيد. براي اينكه منصبي را به دست كسي بدهند حتا اينكه ايراني و شيعه دوازده امامي و ولي شناس و بصيرت مدار و فتنه ستيز هم باشي افاقه نمي كند و دروازه هاي نفوذ هم چنان بسته كه يك ناگت مرغ كي اف سي يا همبرگر مك دونالد هم مجال حضور پيدا نمي كند تا چه برسد به متخصص همين خاك و مجموع اين همه تخته قاپو كردن در و دروازه مي شود مملكتي كه اسمش ايران است و رسمش اينطور كه همه با هم دشمن اند و همه چيز محل شبهه و ترديد است ، از ابري كه همسايگان قبل از ورود به مرزهاي آريايي مان ميچلانند و تفاله را تحويل ما مي دهند تا همان ها كه هر چندسال با سلام و صلوات منصبش مي دهند و با لعن و نفرين بدرقه اش مي كنند و مي سرايند:
اول تو چنان بدي كه كس چون تو نبود
بعدا تو چنان شدي كه كس چون تو مباد!
خلاصه آنكه اگر آنجا كاناداست كه سيك هندو و افغان و معلول و ... اميد به منصب مي بندد اينجا نيز ايران است كه عطاي منصب به لقايش بخشيده شده و كسي را از زادبوم خود اميد سهم و عطايي نيست و همه شاكريم اگر كه قرعه " شوم" نفوذي به ردا و قبايمان دوخته نشود، اينطور بماند، دست آخر يك " خودي" مي ماند كه او هم يحتمل آنقدر خودش را محكوم و منكوب مي كند و عليه خودش پرونده مي سازد كه ديگر اين فلات خشم و نفرت و سوظن مي شود برهوت خالي از سكنه و عاري از نفوذي در اين ارض مسكوني كه ما ايراني ها سهم سوء ظن و تخيل و توهم همه آدميان جهان را يكجا به انحصار خود در آورده ايم.
اسم كشوري هم ايران است. مركز جهان، با رسالتي كه ١٢٤ هزار پيغمبر از عهده اش برنيامدند تا نوبت به اهلش رسيد. براي اينكه منصبي را به دست كسي بدهند حتا اينكه ايراني و شيعه دوازده امامي و ولي شناس و بصيرت مدار و فتنه ستيز هم باشي افاقه نمي كند و دروازه هاي نفوذ هم چنان بسته كه يك ناگت مرغ كي اف سي يا همبرگر مك دونالد هم مجال حضور پيدا نمي كند تا چه برسد به متخصص همين خاك و مجموع اين همه تخته قاپو كردن در و دروازه مي شود مملكتي كه اسمش ايران است و رسمش اينطور كه همه با هم دشمن اند و همه چيز محل شبهه و ترديد است ، از ابري كه همسايگان قبل از ورود به مرزهاي آريايي مان ميچلانند و تفاله را تحويل ما مي دهند تا همان ها كه هر چندسال با سلام و صلوات منصبش مي دهند و با لعن و نفرين بدرقه اش مي كنند و مي سرايند:
اول تو چنان بدي كه كس چون تو نبود
بعدا تو چنان شدي كه كس چون تو مباد!
خلاصه آنكه اگر آنجا كاناداست كه سيك هندو و افغان و معلول و ... اميد به منصب مي بندد اينجا نيز ايران است كه عطاي منصب به لقايش بخشيده شده و كسي را از زادبوم خود اميد سهم و عطايي نيست و همه شاكريم اگر كه قرعه " شوم" نفوذي به ردا و قبايمان دوخته نشود، اينطور بماند، دست آخر يك " خودي" مي ماند كه او هم يحتمل آنقدر خودش را محكوم و منكوب مي كند و عليه خودش پرونده مي سازد كه ديگر اين فلات خشم و نفرت و سوظن مي شود برهوت خالي از سكنه و عاري از نفوذي در اين ارض مسكوني كه ما ايراني ها سهم سوء ظن و تخيل و توهم همه آدميان جهان را يكجا به انحصار خود در آورده ايم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر