۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۳, سه‌شنبه

مادرم
تو پروانه بودی و هستی و خواهی بود برای من و ما که خاطرمان هست و چه آنان که فراموش کرده اند !
وقتی نگرانم می شویی.
وقتی دلت می لرزد.
وقتی از زبان و قلم و فریادم و دنائت آنان نگرانی.
وقتی که می دانی و می دانم که حتی بردن نام صانع لیاقت می خواهد و جسارت.
وقتی که می دانی و می دانم که از ترس غم نان چه نزدیکانی که خفه شده اند.
وقتی که می بینی و می بینم که جای سیلی زدن به صورتشان جواب سلامشان را می دهند.
وقتی که از فراموش کاری این مردمان بغض می کنی و می کنم.
وقتی هر ساعت حالم را می پرسی.
این وقت ها نگاهی بنداز به اشک های مادر صانع و انگیزه های دوستت شهناز، مادر مصطفی و غم ابدی مادر کیانوش و ...
دیگر به من هیچ نگو مادرم.
من فقط دلم تنگ نبودن دوستیست که هیچ کدامتان نشناختینش ...

"هژیر ژاله – اردیبهشت 1393"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر