دار الفتا، موسسه معتبری که در قاهره مسئولیت صدور فتوا را بر عهده
دارد، به نقل از یک نظرسنجی تعداد خداناباوران مصر را ۸۶۶ نفر اعلام کرد.
به همین ترتیب این نظرسنجی تعداد خداناباوران دیگر کشورها را از جمله ۳۲۵
در مراکش، ۳۲۰ در تونس، ۲۴۲ در عراق و ۱۷۸ در عربستان سعودی، ۱۷۰ در اردن،
۷۰ در سودان، ۵۶ در سوریه، ۳۲ در لیبی و ۳۴ در یمن اعلام کرده بود. سر جمع
۲۲۹۳ نفر در جمعیت ۳۰۰ میلیون نفری.
بسیاری این آمار را مسخره کردند، گاردین از رباب کمال، یک فعال مصری در این باره پرسید و او پاسخ داد: من بیشتر از این عدد، خداناباور در الازهر می شناسم. کنایه او به پرآوازه ترین حوزه علمیه جهان اسلام در مصر بود. برایان ویتکر، نویسنده کتاب اعراب بدون خدا، می گوید یک چیز لو دهنده این است که عددی که برای اردن اعلام شده دقیقا برابر تعداد افرادی است که در فیس بوک اردنی هستند و خود را خداناباور اعلام کرده اند. ظاهرا مسئولین نظرسنجی، فعالین فیس بوکی خداناباور را معادل کل جمعیت شان گرفته اند.
اما با همین معیار هم این اعداد به نظر درست نمی آید. وقتی اخیرا یک جستجوی فیس بوکی کردم برای واژگان خداناباور و عرب به زبان عربی و انگلیسی، با دهها انجمن مختلف روبرو شدم که تعداد اعضایشان از چند ده نفر تا ۱۱ هزار عضو بود. این تازه کسانی است که این قدر به خداناباوری وفاداری دارند که خطر کنند و اثری از خودشان در اینترنت باقی بگذارند.فردی بنام مومن، یک مصری که دوست حامد عبدالصمد مورخ مصری است، به او گفت من فکر می کنم در هر خانواده ای در مصر یک خداناباور، یا دست کم کسی که در اصول دین شک داشته باشد وجود دارد اما از هراس اش چیزی نمی گوید.
اگر دول عربی آمار خداناباوران شان را کم جلوه می دهن، غربیان حتی توانایی تصور کردن یک عرب خداناباور را هم ندارند. در رسانه های غربی، پرسش این نیست که آیا اعراب می توانند خداناباور باشند بلکه پرسش اساسی این است که دین اعراب تا چه حد خطرناک است. در اروپا نگران مهاجرت اعراب مسلمان و خطرشان برای سکولاریسم اند و در امریکا، موضوع اصلی تروریسم است. در عرصه سیاسی هم، راست گرایان باور دارند مسلمانان تمایلی پنهان به آرمان های ستیزه جویان مسلمان دارند و چپ ها همه تلاش شان را می کنند که هر گونه مسئولیتی از مسلمانان را با برجسته کردن وجوه رحمانی اسلام، سلب بکنند . اما کسی حاضر نیست بپذیرد عرب مسلمان، می تواند مذهبی نباشد. به عرب که می رسیم، ظاهرا مذهبی بودن بخشی از ساختار DNA شان شده است.
بهار عربی ممکن است متوقف شده باشد یا حتی عقب نشینی کرده باشد ولی تحولی دیگر در فرهنگ عربی در جریان است. بسیاری از جوانان، دیگر همدلی با آن مذهبیتی که غربیان به اعراب نسبت می دهند ندارند. در نظرسنجی بین المللی وین و گالوپ، ۵ درصد از سعودی ها، یعنی یک میلیون نفر، خودشان را خداناباوران حتمی معرفی کرده اند، یعنی همان درصدی از امریکایی ها که چنین باوری دارند. نوزده درصد از سعودی ها، می گویند مذهبی نیستند. (این رقم در ایتالیا ۱۵ درصد است). این ارقام حیرت آور تر است وقتی در نظر بگیریم که در کشورهایی چون عربستان سعودی یمن، سودان و امارات متحده عربی، مجازات ارتداد، مگر است .
اعدام اما تقریبا هیچ وقت در حق مرتدین انجام نمی شود. اغلب شان را مدتی به زندان می اندازند و فرصت می دهند اعلام پشیمانی بکنند. حتی وقتی حرف اعدام نباشد، کشورهای عربی قوانینی برای ساکت کردن شکاکین دارند. در مراکش و الجزایر، مجازات کسی که با تلاش برای برگرداندن دیگری ازاسلام، «شورش» کرده باشد، زندان است. مصر قوانین ش را طوری تفسیر می کند که بتواند مخالفین اسلام را به زندان بیاندازد. در اردن و عمان، اعلام خداناباوری مساوی با مرگ اجتماعی است چون ازدواج تان ملغی می شود و از ارث محروم می شوید.
احکام رسمی می توانند سختگیرانه باشند. سال گذشته یک نوجوان مصری ۲۱ ساله به اسم کریم البنا به دلیل اعلام خداناباوری اش در فیس بوک، به جرم توهین به اسلام به سه سال زندان محکوم شد. پدر کریم در دادگاه علیه اش شهادت داده بود. در ۲۰۱۲، حمزه کشقری، بلاگر سعودی به دلیل سه توئیت بیش از دو سال بدون محکومیت در زندان به سر برد. محتوای توئیت ها این بود که به حضرت محمد می گفت در برابرت زانو نمی زنم و دست ات را نمی بوسم بلکه همچون فردی با حقوق برابر با تو، دست ات را می فشارم. ماه بعد، در تونس دو بلاگر به نام های غازی بیجی و جابر مجری را به دلیل «بی اخلاقی و بر هم زدن نظم عمومی» به هفت سال زندان محکوم کردند. جرم آنها پست کردن موضوعاتی فکاهی درباره محمد بود. سال گذشته، رائف بداوی، بنیانگذار سعودیان لیبرال، که جایی برای تبادل نظر است، به ده سال زندان و هزار ضربه شلاق محکوم شد. کمی بعد تر یک ستون نویس موریتانیایی، محمد شیخ المختیر به دلیل نوشتن مقاله ای که ریشه های جامعه طبقاتی کشورش را در سنت پیامبر اسلام دانسته بود به مرگ محکوم شد. او در حال استیناف رای صادره است.
با همه این احکام وحشیانه، درصد افرادی که در دین شان شک می کنند در دنیای عرب (۲۲درصد) بالاتر از جنوب آسیا (۱۷ درصد) یا امریکای لاتین (۱۶ درصد) است. این رقم تازه میانگین است و مثلا در لبنان ۳۷درصد است. با در نظر گرفتن موانع پرشماری که برای ابراز تشکیک در مذهب وجود دارد، می شود حدس زد رقم واقعی بسیار بالاتر است. احمد حرقان، فعال مصری به الاهرام گفت اگر دولت حقوق اقلیت ها را به رسمیت بشناسد، رقم خداناباوران ده برابر می شود.
در همان زمان که تشنج های بهار عربی خاورمیانه را در می نوردید، نیروهای امنیتی فلسطینی، ولید الحسینی را در کرانه غربی دستگیر کرده و ماهها در زندان نگاه داشتند. اتهام او، به روز رسانی وبلاگ اش، نور العقل، با مطالب خداناباورانه، مضحکه کردن قرآن و سنت رسول، و استفاده از نام مستعار خداوند متعال در گفتگوهای اینترنتی اش بود. دادگاهی نظامی او را تهدیدی برای امنیت ملی تشخیص داده بود. او ده ماه در زندان بود و بارها شکنجه شد. از مهم ترین پرسش هایی که از او می شد این بود که از کجا پول می گیرد؟ الحسینی می گوید پست کردن در اینترنت هزینه ای ندارد که نیازمند حامی مالی باشد ولی این پرسش نشان از ناتوانی بازپرس ها از فهم این بود که رد دین اسلام، امری شخصی است، همانطور که خود آنها می توانند مرتد باشند. از نظر آنها تنها دلیل ناباوری من، این بود که ی اجنبی من را اجیر کرده بود، چه بهتر که اسرائیل می بود. این تنها توجیهی بود که در نگاه ایشان منطق می آمد.
الحسینی به اردن گریخت و در سفارت فرانسه پناهنده شد و اکنون در فرانسه زندگی می کند و خاطرات ش را در قابل کتابی با عنوان «کفرگویان، زندان های الاه» منتشر کرده. بعد از کشتار در شارلی ابدو او سرمقاله ای مشترک نوشت که ویراستار برایش این تیتر را انتخاب کرد «من به عنوان یک مسلمان، به سکولاریسم وفادارم». از نظر الحسینی که خداناباوری اش را علنی کرده بود، این تیتر تنها برای جلب خواننده اعتبار داشت.
در برنامه بیل مار در سال ۲۰۱۴ سم هریس ، یکی از ستون های جریان خداناباوری نوین هم در همین تله ذات گرایانه افتاد وقتی ادعا کرد که مسلمانانی که تنها اسما مسلمان هستند، دین شان را جدی نمی گیرند. این حرف احقمانه است، اگر مسلمین دین شان را جدی نمی گیرند دیگر اصلا چرا مسلمان بدانیم شان؟
دادگاه های با انگیزه های مذهبی همچون آنچه بر الحسینی رفت همیشه انگیزه ای سیاسی هم دارند چرا که در جهان عرب، همه حکومت ها مشروعیت شان را کمابیش از مذهب کسب می کنند. اعلام خداناباوری عملا مبارزه با حکومت محسوب می شود. عربستان سعودی کمی پیش خداناباوری را در لیست اعمال تروریستی قرار داد. از نظر ویتکر، این کار منطقی را دنبال می کند: شما با خداناباوری تان یک انقلابی علیه سیستم محسوب می شوید. اگر خداناباوری ببالد، رژیم ساقط خواهد شد.
اما خداناباوران عرب تنها از دولت هایشان نمی هراسند بلکه از جامعه خودشان هم بیمناک هستند. در جامعه ای که همه دلبستگی مذهبی دارند، اعلام خداناباوری تنها متمایز کردن خود نیست بلکه اعلان جنگ به جامعه است. در جامعه عرب، مذهبی بودن نرم محسوب می شود و کسی که از آن فاصله بگیرد را منحرف، که معنای واژه ملحد است خواهند دانست. مومنین چون مذهب را سرچشمه اخلاق می بینند فکر می کنند خداناباوران فاقد هرگونه ارزش های اخلاقی اند. الخدرا، خداناباور فعال اردنی می گوید باور همه مومنین این است که ما خداناباوران فاقد اخلاقیات هستیم. همیشه از من سئوال می شود چرا با مادرم نمی خوابم؟ موضوع وقتی خداناباور زن باشد پیچیده تر می شود چون شورشی بودن زنان، یک ارزش منفی است. با این اوصاف، می بایست انتظار داشت که همه مذهبی باشند در دنیای عرب اما واقعیت این است که به جز مناطقی فوق مذهبی، زندگی سکولار کمابیش تحمل می شود. مثلا مشروب نوشیدن توسط اسلام منع شده ولی نسبتا رایج است. در مراکش، سوپرمارکت هایی که در اختیار پادشاه است مشروب می فروشند، در عین اینکه پادشاه لقب امیرالمومنین را یدک می کشد. نبیل فضل، سیاست مدار کویتی با اعتراض به قوانین ممنوعیت مصرف الکل در کشورش اشاره کرد که این قانون تنها باعث نوشیدن غیر ایمن شده است.
سکس خارج از ازدواج هم همین وضعیت را دارد. در مراکش پژوهشی تخمین زده هر روز ۸۰۰ سقط جنین مخفیانه رخ می دهد.
همینطور نماز، با اینکه بایستی روزانه پنج بار انجام بشود ولی اغلب مسلمانان وقت کار نماز نمی خوانند و وقتی به خانه رسیدند به جا می آورند. حتی در عربستان که کار برای نماز تعطیل می شود در وقت نماز می بینید افرادی را که در گوشه ای تجمع کرده اند و منتظر شروع دوباره کار هستند.
در دنیای عربی امروز، آنچه تحمل نمی شود، خداناباوری نیست بلکه اظهارش هست. این سیستم ریاکاری، باعث می شود زندگی سکولار فضای تنفس پیدا بکند و رژیم هم بتواند حفظ ظاهر بکند. خداناباوری جرم نیست، فریاد زدن اش هست. به همین دلیل فعالیت خداناباور بیش از آزادی مذهبی برای آزادی بیان تلاش می کنند.
همیشه اوضاع اینطور نبود، در دهه شصت، محمود درویش و ادوارد سعید فلسطینی و ادونیس سوری، هیچ هراسی از تمسخر مذهب نداشتند. عبدلاه القاسمی خداناباور سعودی که در سال ۹۶ فوت شد و پدر خداناباوران خلیج محسوب می شود گفته بود اشغال ذهن های ما توسط خدایان بدترین اشغالگری هاست. آن موقع ها خطری نبود چون جریان غالب خداناباوری بود اما دهه هشتاد اوضاع معکوس شد.
عبدالصمد که امروز ۴۳ ساله و یک خداناباور سرسخت است، ابتدا به عنوان یک هوادار اخوان المسلمین شناخته شد. جرقه های تردید وقتی شکل گرفت که به یک کمپ تابستانی رفت. به آنها گفته شد در حالی یک پرتغال را در دست داشتند ساعت ها در صحرای سوزان قدم بزنند. بعد وقتی همه تشنه و خسته بودند یک رهبر اخوان به شان دستور داد پرتغال را پوست بکنند، آن را دفن بکنند و پوست ش را بخورند. عبدالصمد می گوید این تاکتیکی برای شکستن اراده شخصی بود. اینگونه است که تروریست می سازند. سال ۲۰۱۳ یک آخوند مصری در تلویزیون عبدالصمد را بابت اینکه گفته بود پیامبر اسلام عقاید فاشیستی داشته مستحق مرگ دانست.
چرا این همه اعراب از اسلام رویگردان شده اند؟ تامس فریدمن در نیویورک تایمز، حکومت اسلامی و وحشت آفرینی اش را عامل اصلی دانست. این ناشی از ذهن امریکایی است که همه چیز را از دریچه تروریسم می فهمد. ویتکر اما می گوید در پژوهش برای نوشتن کتاب به این نتیجه رسیده که کمتر خداناباور عربی، تروریسم اسلامی را عامل ناباوری اش می داند چون خداناباوری، رد همه اشکال مذهب است نه صرفا اشکال خشونت بارش.
برای اکثریت قاطع خداناباورا عرب، مسیر ناباوری همچون عبدالصمد از تناقضات منطقی دین شروع شد: چرا غیرمسلمانانی که آدم های خوبی هستند بایستی به جهنم بروند؟ اگر خدا از آینده خبر دارد چرا کسانی را در موقعیتی متفاوت قرار می دهد و بعد مجازات شان می کند؟ اگر شراب حرام است چرا نهرهای بهشت آکنده از شراب است؟ این پرسش ها در ذهن امیر احمد نصر،نویسنده سودانی کتاب «چطور بنیادگرایی ذهن مرا تسخیر کرد و شکاکیت من را رهایی بخشید» در سن دوازده سالگی به آنها برخورد کرد و برای جواب شان به امام جماعت مسجدشان در قطر مراجعه کرد. پاسخ امام که شک کار شیطان است تنها او را به یافتن جواب ها مصمم تر کرد. اسلام ابراهیم، دیگر فعال فیس بوکی می گوید که عمیقا علاقه داشته جایش را در بهش رزرو کند و برای همین به خواندن دقیق قرآن و حدیث پرداخته و فهمیده چقدر تناقض و تخیلات در آنها هست. می گوید هر کسی پنج دقیقه از مغزش استفاده بکند به همین نتایج می رسد.
الحسینی، بلاگر فلسطینی می گوید همین اشتیاق به دانستن باعث شد به کتاب های مختلفی مراجعه بکند، خواندن توهم خدای داکینز و منشا انواع داروین ذهن او را به روی فرگشت گشود. یک فعال خدناباور مراکشی می گوید الهام بخش او، کارل سیگن بوده.
ایمان ویلوبی، دلیل دوم شایع ترک دین را می گوید: سرکوبی که به نام مذهب متحمل شده اند. او اکنون یک مادر ۳۹ ساله شادمان است ولی دو دهه را تحت حکومت مذهبی زادگاهش عربستان سعودی زجر کشیده. دوبار پلیس ارشاد او را دستگیر کرده. بار اول به این دلیل بوده که به مکانی دور افتاده رفته بود تا حجابش را بردارد و در باد بیاستد ولی پلیس او را متهم به رابطه نامشروع با راننده کرده (در عربستان زنان حق رانندگی ندارند). پدرش اجازه داد سه روز در زندان بماند و بعد هم او را زیر مشت و لگد گرفت بعد از آزادی.
بار بعدی چند سال بعد بود که در دانشگاه پزشکی بود و شب راننده دنبالش نیامد و با خانه ۴۵ دقیقه فاصله داشت. یک همکلاسی مذکر پیشنهاد کرد او را برساند ولی سر راه از یک شهر رد شدند که پلیس ایست بازرسی داشت و آنها را دستگیر کرد. پلیس همکلاسی مذکر را تا بیهوش شدن کتک زد و از او اقرار گرفت که با دوست ش خوابیده. او را به سه ماه زندان و آموزش دوباره مذهبی مجبور کردند که نماز خواندن، تنها دقایقی بود که او را راحت می گذاشتند. در سلول ش دوربین کار گذاشته بودند. وقتی از زندان بیرون آمد فهمید محکوم به ۸۰ ضربه شلاق هم شده. برادرش از یک شاهزاده سعودی حکم عفو گرفت، نه به خاطر اینکه دلش سوخته بود بلکه می خواست شرف خانواده حفظ بشود.
وقتی بیرون آمد، پذیرشی از کانادا برای مدرسه پزشکی داشت، با التماس پاسپورت ش را از پدرش گرفت و فرار کرد و هیچ وقت هم باز نگشت. به نظر خودش، خداناباوری کار بسیار طبیعی بود.
حبیب ویلوبی می گوید که مذهب وسیله کنترل است. موضوع خدا نیست بلکه افرادی است که مدعی هستند نماینده اش هستند. آنها بر علیه اش شوریده اند ولی شورش آنها بیشتر بر علیه افراد است تا مذهب.
بسیاری از خداناباوران عرب در ابتدا سیاسی نبودند. ولی همانطور که مومن به عبدالصمد گفت: وقتی مومنین سیاسی هستند، رفتار تو هم بنا به تعریف سیاسی می شود. تا وقتی که ناباوران سرکوب می شوند، تا وقتی مذهب به زندگی خصوصی مردم کار دارد من نمی توانم مخالفت ام را با آن، خصوصی نگاه دارم. اسلام ابراهیم، فعال مصری که کانال یوتیوب اش، اردک های سیاه، می گوید حالا که سیاسی بازی همه جا هست اقلا بهتر است سر راست با آن روبرو بشویم. او و اسماعیل محمد که کانال را اداره می کنند می گویند وقتی نام و نشان نداشته باشی، هر چی دلت بخواهد می گویی. اما وقتی با نام و نشان حرف بزنی مجبور می شوی درباره آنچه می گویی فکر بکنی. به علاوه وقتی حرف هایت به نامت متصل باشد، برای رسیدن به آنها راه بیشتری می روی. آنها در برنامه شان از خداناباوران عرب دعوت می کنند با مخاطبین سخن بگویند.
تا به حال ۱۴۰ قسمت از برنامه اردک های سیاه تهیه شده و صدها هزار بیننده داشته. آنها هدف شان را تحقق جامعه سکولار برای خاورمیانه و شمال افریقا و دادن صدایی به خداناباوران برای دلگرم کردن دیگر ناباوران داده که تنها نیستند. ابراهیم می گوید خداناباوران دیگر، برادر و دوست و قوم و خویش شما هستند ولی جرات نمی کنند بگویند مگر اینکه ببینند شما صادقانه در فیس بوک درباره اش حرف می زنید. از زمان انتشار، همسایه او هم خداناباوری اش را عیان کرده و صدها داستان در این باره در فیس بوکشان منتشر کرده اند.
ویلوبی هم می گوید که برای خداناباوران عرب داشتن شبکه اجتماعی حمایتی بسیار مهم است. او تا کنون به چندین سعودی کمک کرده از کشور فرار بکنند و در مواردی حتی برایشان پول فرستاده.
در سال ۲۰۰۷، اولین شبکه حمایت از مسلمانان سابق،در آلمان و توسط ایرانیان تاسیس شد تا جلوی سرکوب مذهبی گرفته بشود. اکنون در جای جای جهان شعباتی هست که اگرچه مرکزی نیستند ولی در کنفرانس ها همدیگر را می بینند. اما حتی در غرب هم، امنیت موضوعی اساسی است.
حبیب در مراکش گروهی تاسیس کرد تا به ممنوعیت خوردن و آشامیدن در ماه رمضان اعتراض بکند. او می گوید به جای اینکه بگوییم ما با خداناباوران هستیم بایستی بگوییم ما خداناباور هستیم. او سال ۲۰۱۳ با مسخره کردن لا الاه الا الاه، و تبدیل ش به خدایی جز میکی ماوس نیست هدف تعقیب توسط پلیس قرار گرفت. او مخفی شد و نیکلاس کریستف از نیویورک تایمز با او مصاحبه کرد. تا دوباره آفتابی بشود، پلیس ظاهرا منصرف شده بود از دستگیری اش.
به رقم خطرات و موانع سیاسی اجتماعی همه کسانی که من با آنها مصاحبه کرده ام تردید ندارند که آینده جهان عرب از آن سکولاریسم است. ویلوبی می گوید خداناباوری همچون آتش بی مهابا در جامعه عرب به پیش می تازد. ویتکر می گوید این نشانه تغییری بسیار بزرگتر، یعنی مقابله با سرکوب است. موسیقی زیرزمینی هم نشانه ای دیگر است. عبدالصمد می گوید آینده مصر بی شک سکولار است، تنها پرسش این است که جامعه چه هزینه ای پرداخت خواهد کرد،تاریخ می گوید خونبار خواهد بود. ولید الحسینی می گوید در بیست سال آینده اوضاع را بد می بیند ولی بعدش خوب می شود. از نظر او که عیب ندارد چون او آن موقع تنها ۴۶ ساله خواهد بود.
بسیاری این آمار را مسخره کردند، گاردین از رباب کمال، یک فعال مصری در این باره پرسید و او پاسخ داد: من بیشتر از این عدد، خداناباور در الازهر می شناسم. کنایه او به پرآوازه ترین حوزه علمیه جهان اسلام در مصر بود. برایان ویتکر، نویسنده کتاب اعراب بدون خدا، می گوید یک چیز لو دهنده این است که عددی که برای اردن اعلام شده دقیقا برابر تعداد افرادی است که در فیس بوک اردنی هستند و خود را خداناباور اعلام کرده اند. ظاهرا مسئولین نظرسنجی، فعالین فیس بوکی خداناباور را معادل کل جمعیت شان گرفته اند.
اما با همین معیار هم این اعداد به نظر درست نمی آید. وقتی اخیرا یک جستجوی فیس بوکی کردم برای واژگان خداناباور و عرب به زبان عربی و انگلیسی، با دهها انجمن مختلف روبرو شدم که تعداد اعضایشان از چند ده نفر تا ۱۱ هزار عضو بود. این تازه کسانی است که این قدر به خداناباوری وفاداری دارند که خطر کنند و اثری از خودشان در اینترنت باقی بگذارند.فردی بنام مومن، یک مصری که دوست حامد عبدالصمد مورخ مصری است، به او گفت من فکر می کنم در هر خانواده ای در مصر یک خداناباور، یا دست کم کسی که در اصول دین شک داشته باشد وجود دارد اما از هراس اش چیزی نمی گوید.
اگر دول عربی آمار خداناباوران شان را کم جلوه می دهن، غربیان حتی توانایی تصور کردن یک عرب خداناباور را هم ندارند. در رسانه های غربی، پرسش این نیست که آیا اعراب می توانند خداناباور باشند بلکه پرسش اساسی این است که دین اعراب تا چه حد خطرناک است. در اروپا نگران مهاجرت اعراب مسلمان و خطرشان برای سکولاریسم اند و در امریکا، موضوع اصلی تروریسم است. در عرصه سیاسی هم، راست گرایان باور دارند مسلمانان تمایلی پنهان به آرمان های ستیزه جویان مسلمان دارند و چپ ها همه تلاش شان را می کنند که هر گونه مسئولیتی از مسلمانان را با برجسته کردن وجوه رحمانی اسلام، سلب بکنند . اما کسی حاضر نیست بپذیرد عرب مسلمان، می تواند مذهبی نباشد. به عرب که می رسیم، ظاهرا مذهبی بودن بخشی از ساختار DNA شان شده است.
بهار عربی ممکن است متوقف شده باشد یا حتی عقب نشینی کرده باشد ولی تحولی دیگر در فرهنگ عربی در جریان است. بسیاری از جوانان، دیگر همدلی با آن مذهبیتی که غربیان به اعراب نسبت می دهند ندارند. در نظرسنجی بین المللی وین و گالوپ، ۵ درصد از سعودی ها، یعنی یک میلیون نفر، خودشان را خداناباوران حتمی معرفی کرده اند، یعنی همان درصدی از امریکایی ها که چنین باوری دارند. نوزده درصد از سعودی ها، می گویند مذهبی نیستند. (این رقم در ایتالیا ۱۵ درصد است). این ارقام حیرت آور تر است وقتی در نظر بگیریم که در کشورهایی چون عربستان سعودی یمن، سودان و امارات متحده عربی، مجازات ارتداد، مگر است .
اعدام اما تقریبا هیچ وقت در حق مرتدین انجام نمی شود. اغلب شان را مدتی به زندان می اندازند و فرصت می دهند اعلام پشیمانی بکنند. حتی وقتی حرف اعدام نباشد، کشورهای عربی قوانینی برای ساکت کردن شکاکین دارند. در مراکش و الجزایر، مجازات کسی که با تلاش برای برگرداندن دیگری ازاسلام، «شورش» کرده باشد، زندان است. مصر قوانین ش را طوری تفسیر می کند که بتواند مخالفین اسلام را به زندان بیاندازد. در اردن و عمان، اعلام خداناباوری مساوی با مرگ اجتماعی است چون ازدواج تان ملغی می شود و از ارث محروم می شوید.
احکام رسمی می توانند سختگیرانه باشند. سال گذشته یک نوجوان مصری ۲۱ ساله به اسم کریم البنا به دلیل اعلام خداناباوری اش در فیس بوک، به جرم توهین به اسلام به سه سال زندان محکوم شد. پدر کریم در دادگاه علیه اش شهادت داده بود. در ۲۰۱۲، حمزه کشقری، بلاگر سعودی به دلیل سه توئیت بیش از دو سال بدون محکومیت در زندان به سر برد. محتوای توئیت ها این بود که به حضرت محمد می گفت در برابرت زانو نمی زنم و دست ات را نمی بوسم بلکه همچون فردی با حقوق برابر با تو، دست ات را می فشارم. ماه بعد، در تونس دو بلاگر به نام های غازی بیجی و جابر مجری را به دلیل «بی اخلاقی و بر هم زدن نظم عمومی» به هفت سال زندان محکوم کردند. جرم آنها پست کردن موضوعاتی فکاهی درباره محمد بود. سال گذشته، رائف بداوی، بنیانگذار سعودیان لیبرال، که جایی برای تبادل نظر است، به ده سال زندان و هزار ضربه شلاق محکوم شد. کمی بعد تر یک ستون نویس موریتانیایی، محمد شیخ المختیر به دلیل نوشتن مقاله ای که ریشه های جامعه طبقاتی کشورش را در سنت پیامبر اسلام دانسته بود به مرگ محکوم شد. او در حال استیناف رای صادره است.
با همه این احکام وحشیانه، درصد افرادی که در دین شان شک می کنند در دنیای عرب (۲۲درصد) بالاتر از جنوب آسیا (۱۷ درصد) یا امریکای لاتین (۱۶ درصد) است. این رقم تازه میانگین است و مثلا در لبنان ۳۷درصد است. با در نظر گرفتن موانع پرشماری که برای ابراز تشکیک در مذهب وجود دارد، می شود حدس زد رقم واقعی بسیار بالاتر است. احمد حرقان، فعال مصری به الاهرام گفت اگر دولت حقوق اقلیت ها را به رسمیت بشناسد، رقم خداناباوران ده برابر می شود.
در همان زمان که تشنج های بهار عربی خاورمیانه را در می نوردید، نیروهای امنیتی فلسطینی، ولید الحسینی را در کرانه غربی دستگیر کرده و ماهها در زندان نگاه داشتند. اتهام او، به روز رسانی وبلاگ اش، نور العقل، با مطالب خداناباورانه، مضحکه کردن قرآن و سنت رسول، و استفاده از نام مستعار خداوند متعال در گفتگوهای اینترنتی اش بود. دادگاهی نظامی او را تهدیدی برای امنیت ملی تشخیص داده بود. او ده ماه در زندان بود و بارها شکنجه شد. از مهم ترین پرسش هایی که از او می شد این بود که از کجا پول می گیرد؟ الحسینی می گوید پست کردن در اینترنت هزینه ای ندارد که نیازمند حامی مالی باشد ولی این پرسش نشان از ناتوانی بازپرس ها از فهم این بود که رد دین اسلام، امری شخصی است، همانطور که خود آنها می توانند مرتد باشند. از نظر آنها تنها دلیل ناباوری من، این بود که ی اجنبی من را اجیر کرده بود، چه بهتر که اسرائیل می بود. این تنها توجیهی بود که در نگاه ایشان منطق می آمد.
الحسینی به اردن گریخت و در سفارت فرانسه پناهنده شد و اکنون در فرانسه زندگی می کند و خاطرات ش را در قابل کتابی با عنوان «کفرگویان، زندان های الاه» منتشر کرده. بعد از کشتار در شارلی ابدو او سرمقاله ای مشترک نوشت که ویراستار برایش این تیتر را انتخاب کرد «من به عنوان یک مسلمان، به سکولاریسم وفادارم». از نظر الحسینی که خداناباوری اش را علنی کرده بود، این تیتر تنها برای جلب خواننده اعتبار داشت.
در برنامه بیل مار در سال ۲۰۱۴ سم هریس ، یکی از ستون های جریان خداناباوری نوین هم در همین تله ذات گرایانه افتاد وقتی ادعا کرد که مسلمانانی که تنها اسما مسلمان هستند، دین شان را جدی نمی گیرند. این حرف احقمانه است، اگر مسلمین دین شان را جدی نمی گیرند دیگر اصلا چرا مسلمان بدانیم شان؟
دادگاه های با انگیزه های مذهبی همچون آنچه بر الحسینی رفت همیشه انگیزه ای سیاسی هم دارند چرا که در جهان عرب، همه حکومت ها مشروعیت شان را کمابیش از مذهب کسب می کنند. اعلام خداناباوری عملا مبارزه با حکومت محسوب می شود. عربستان سعودی کمی پیش خداناباوری را در لیست اعمال تروریستی قرار داد. از نظر ویتکر، این کار منطقی را دنبال می کند: شما با خداناباوری تان یک انقلابی علیه سیستم محسوب می شوید. اگر خداناباوری ببالد، رژیم ساقط خواهد شد.
اما خداناباوران عرب تنها از دولت هایشان نمی هراسند بلکه از جامعه خودشان هم بیمناک هستند. در جامعه ای که همه دلبستگی مذهبی دارند، اعلام خداناباوری تنها متمایز کردن خود نیست بلکه اعلان جنگ به جامعه است. در جامعه عرب، مذهبی بودن نرم محسوب می شود و کسی که از آن فاصله بگیرد را منحرف، که معنای واژه ملحد است خواهند دانست. مومنین چون مذهب را سرچشمه اخلاق می بینند فکر می کنند خداناباوران فاقد هرگونه ارزش های اخلاقی اند. الخدرا، خداناباور فعال اردنی می گوید باور همه مومنین این است که ما خداناباوران فاقد اخلاقیات هستیم. همیشه از من سئوال می شود چرا با مادرم نمی خوابم؟ موضوع وقتی خداناباور زن باشد پیچیده تر می شود چون شورشی بودن زنان، یک ارزش منفی است. با این اوصاف، می بایست انتظار داشت که همه مذهبی باشند در دنیای عرب اما واقعیت این است که به جز مناطقی فوق مذهبی، زندگی سکولار کمابیش تحمل می شود. مثلا مشروب نوشیدن توسط اسلام منع شده ولی نسبتا رایج است. در مراکش، سوپرمارکت هایی که در اختیار پادشاه است مشروب می فروشند، در عین اینکه پادشاه لقب امیرالمومنین را یدک می کشد. نبیل فضل، سیاست مدار کویتی با اعتراض به قوانین ممنوعیت مصرف الکل در کشورش اشاره کرد که این قانون تنها باعث نوشیدن غیر ایمن شده است.
سکس خارج از ازدواج هم همین وضعیت را دارد. در مراکش پژوهشی تخمین زده هر روز ۸۰۰ سقط جنین مخفیانه رخ می دهد.
همینطور نماز، با اینکه بایستی روزانه پنج بار انجام بشود ولی اغلب مسلمانان وقت کار نماز نمی خوانند و وقتی به خانه رسیدند به جا می آورند. حتی در عربستان که کار برای نماز تعطیل می شود در وقت نماز می بینید افرادی را که در گوشه ای تجمع کرده اند و منتظر شروع دوباره کار هستند.
در دنیای عربی امروز، آنچه تحمل نمی شود، خداناباوری نیست بلکه اظهارش هست. این سیستم ریاکاری، باعث می شود زندگی سکولار فضای تنفس پیدا بکند و رژیم هم بتواند حفظ ظاهر بکند. خداناباوری جرم نیست، فریاد زدن اش هست. به همین دلیل فعالیت خداناباور بیش از آزادی مذهبی برای آزادی بیان تلاش می کنند.
همیشه اوضاع اینطور نبود، در دهه شصت، محمود درویش و ادوارد سعید فلسطینی و ادونیس سوری، هیچ هراسی از تمسخر مذهب نداشتند. عبدلاه القاسمی خداناباور سعودی که در سال ۹۶ فوت شد و پدر خداناباوران خلیج محسوب می شود گفته بود اشغال ذهن های ما توسط خدایان بدترین اشغالگری هاست. آن موقع ها خطری نبود چون جریان غالب خداناباوری بود اما دهه هشتاد اوضاع معکوس شد.
عبدالصمد که امروز ۴۳ ساله و یک خداناباور سرسخت است، ابتدا به عنوان یک هوادار اخوان المسلمین شناخته شد. جرقه های تردید وقتی شکل گرفت که به یک کمپ تابستانی رفت. به آنها گفته شد در حالی یک پرتغال را در دست داشتند ساعت ها در صحرای سوزان قدم بزنند. بعد وقتی همه تشنه و خسته بودند یک رهبر اخوان به شان دستور داد پرتغال را پوست بکنند، آن را دفن بکنند و پوست ش را بخورند. عبدالصمد می گوید این تاکتیکی برای شکستن اراده شخصی بود. اینگونه است که تروریست می سازند. سال ۲۰۱۳ یک آخوند مصری در تلویزیون عبدالصمد را بابت اینکه گفته بود پیامبر اسلام عقاید فاشیستی داشته مستحق مرگ دانست.
چرا این همه اعراب از اسلام رویگردان شده اند؟ تامس فریدمن در نیویورک تایمز، حکومت اسلامی و وحشت آفرینی اش را عامل اصلی دانست. این ناشی از ذهن امریکایی است که همه چیز را از دریچه تروریسم می فهمد. ویتکر اما می گوید در پژوهش برای نوشتن کتاب به این نتیجه رسیده که کمتر خداناباور عربی، تروریسم اسلامی را عامل ناباوری اش می داند چون خداناباوری، رد همه اشکال مذهب است نه صرفا اشکال خشونت بارش.
برای اکثریت قاطع خداناباورا عرب، مسیر ناباوری همچون عبدالصمد از تناقضات منطقی دین شروع شد: چرا غیرمسلمانانی که آدم های خوبی هستند بایستی به جهنم بروند؟ اگر خدا از آینده خبر دارد چرا کسانی را در موقعیتی متفاوت قرار می دهد و بعد مجازات شان می کند؟ اگر شراب حرام است چرا نهرهای بهشت آکنده از شراب است؟ این پرسش ها در ذهن امیر احمد نصر،نویسنده سودانی کتاب «چطور بنیادگرایی ذهن مرا تسخیر کرد و شکاکیت من را رهایی بخشید» در سن دوازده سالگی به آنها برخورد کرد و برای جواب شان به امام جماعت مسجدشان در قطر مراجعه کرد. پاسخ امام که شک کار شیطان است تنها او را به یافتن جواب ها مصمم تر کرد. اسلام ابراهیم، دیگر فعال فیس بوکی می گوید که عمیقا علاقه داشته جایش را در بهش رزرو کند و برای همین به خواندن دقیق قرآن و حدیث پرداخته و فهمیده چقدر تناقض و تخیلات در آنها هست. می گوید هر کسی پنج دقیقه از مغزش استفاده بکند به همین نتایج می رسد.
الحسینی، بلاگر فلسطینی می گوید همین اشتیاق به دانستن باعث شد به کتاب های مختلفی مراجعه بکند، خواندن توهم خدای داکینز و منشا انواع داروین ذهن او را به روی فرگشت گشود. یک فعال خدناباور مراکشی می گوید الهام بخش او، کارل سیگن بوده.
ایمان ویلوبی، دلیل دوم شایع ترک دین را می گوید: سرکوبی که به نام مذهب متحمل شده اند. او اکنون یک مادر ۳۹ ساله شادمان است ولی دو دهه را تحت حکومت مذهبی زادگاهش عربستان سعودی زجر کشیده. دوبار پلیس ارشاد او را دستگیر کرده. بار اول به این دلیل بوده که به مکانی دور افتاده رفته بود تا حجابش را بردارد و در باد بیاستد ولی پلیس او را متهم به رابطه نامشروع با راننده کرده (در عربستان زنان حق رانندگی ندارند). پدرش اجازه داد سه روز در زندان بماند و بعد هم او را زیر مشت و لگد گرفت بعد از آزادی.
بار بعدی چند سال بعد بود که در دانشگاه پزشکی بود و شب راننده دنبالش نیامد و با خانه ۴۵ دقیقه فاصله داشت. یک همکلاسی مذکر پیشنهاد کرد او را برساند ولی سر راه از یک شهر رد شدند که پلیس ایست بازرسی داشت و آنها را دستگیر کرد. پلیس همکلاسی مذکر را تا بیهوش شدن کتک زد و از او اقرار گرفت که با دوست ش خوابیده. او را به سه ماه زندان و آموزش دوباره مذهبی مجبور کردند که نماز خواندن، تنها دقایقی بود که او را راحت می گذاشتند. در سلول ش دوربین کار گذاشته بودند. وقتی از زندان بیرون آمد فهمید محکوم به ۸۰ ضربه شلاق هم شده. برادرش از یک شاهزاده سعودی حکم عفو گرفت، نه به خاطر اینکه دلش سوخته بود بلکه می خواست شرف خانواده حفظ بشود.
وقتی بیرون آمد، پذیرشی از کانادا برای مدرسه پزشکی داشت، با التماس پاسپورت ش را از پدرش گرفت و فرار کرد و هیچ وقت هم باز نگشت. به نظر خودش، خداناباوری کار بسیار طبیعی بود.
حبیب ویلوبی می گوید که مذهب وسیله کنترل است. موضوع خدا نیست بلکه افرادی است که مدعی هستند نماینده اش هستند. آنها بر علیه اش شوریده اند ولی شورش آنها بیشتر بر علیه افراد است تا مذهب.
بسیاری از خداناباوران عرب در ابتدا سیاسی نبودند. ولی همانطور که مومن به عبدالصمد گفت: وقتی مومنین سیاسی هستند، رفتار تو هم بنا به تعریف سیاسی می شود. تا وقتی که ناباوران سرکوب می شوند، تا وقتی مذهب به زندگی خصوصی مردم کار دارد من نمی توانم مخالفت ام را با آن، خصوصی نگاه دارم. اسلام ابراهیم، فعال مصری که کانال یوتیوب اش، اردک های سیاه، می گوید حالا که سیاسی بازی همه جا هست اقلا بهتر است سر راست با آن روبرو بشویم. او و اسماعیل محمد که کانال را اداره می کنند می گویند وقتی نام و نشان نداشته باشی، هر چی دلت بخواهد می گویی. اما وقتی با نام و نشان حرف بزنی مجبور می شوی درباره آنچه می گویی فکر بکنی. به علاوه وقتی حرف هایت به نامت متصل باشد، برای رسیدن به آنها راه بیشتری می روی. آنها در برنامه شان از خداناباوران عرب دعوت می کنند با مخاطبین سخن بگویند.
تا به حال ۱۴۰ قسمت از برنامه اردک های سیاه تهیه شده و صدها هزار بیننده داشته. آنها هدف شان را تحقق جامعه سکولار برای خاورمیانه و شمال افریقا و دادن صدایی به خداناباوران برای دلگرم کردن دیگر ناباوران داده که تنها نیستند. ابراهیم می گوید خداناباوران دیگر، برادر و دوست و قوم و خویش شما هستند ولی جرات نمی کنند بگویند مگر اینکه ببینند شما صادقانه در فیس بوک درباره اش حرف می زنید. از زمان انتشار، همسایه او هم خداناباوری اش را عیان کرده و صدها داستان در این باره در فیس بوکشان منتشر کرده اند.
ویلوبی هم می گوید که برای خداناباوران عرب داشتن شبکه اجتماعی حمایتی بسیار مهم است. او تا کنون به چندین سعودی کمک کرده از کشور فرار بکنند و در مواردی حتی برایشان پول فرستاده.
در سال ۲۰۰۷، اولین شبکه حمایت از مسلمانان سابق،در آلمان و توسط ایرانیان تاسیس شد تا جلوی سرکوب مذهبی گرفته بشود. اکنون در جای جای جهان شعباتی هست که اگرچه مرکزی نیستند ولی در کنفرانس ها همدیگر را می بینند. اما حتی در غرب هم، امنیت موضوعی اساسی است.
حبیب در مراکش گروهی تاسیس کرد تا به ممنوعیت خوردن و آشامیدن در ماه رمضان اعتراض بکند. او می گوید به جای اینکه بگوییم ما با خداناباوران هستیم بایستی بگوییم ما خداناباور هستیم. او سال ۲۰۱۳ با مسخره کردن لا الاه الا الاه، و تبدیل ش به خدایی جز میکی ماوس نیست هدف تعقیب توسط پلیس قرار گرفت. او مخفی شد و نیکلاس کریستف از نیویورک تایمز با او مصاحبه کرد. تا دوباره آفتابی بشود، پلیس ظاهرا منصرف شده بود از دستگیری اش.
به رقم خطرات و موانع سیاسی اجتماعی همه کسانی که من با آنها مصاحبه کرده ام تردید ندارند که آینده جهان عرب از آن سکولاریسم است. ویلوبی می گوید خداناباوری همچون آتش بی مهابا در جامعه عرب به پیش می تازد. ویتکر می گوید این نشانه تغییری بسیار بزرگتر، یعنی مقابله با سرکوب است. موسیقی زیرزمینی هم نشانه ای دیگر است. عبدالصمد می گوید آینده مصر بی شک سکولار است، تنها پرسش این است که جامعه چه هزینه ای پرداخت خواهد کرد،تاریخ می گوید خونبار خواهد بود. ولید الحسینی می گوید در بیست سال آینده اوضاع را بد می بیند ولی بعدش خوب می شود. از نظر او که عیب ندارد چون او آن موقع تنها ۴۶ ساله خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر