مدیران کشور به هر زبانی فقر را ستایش می کنند. به بهانه قدرت نمائی در مذاکرات هسته ای، در صدد برآمده اند فقر را به یک "ارزش" تبدیل کنند. ارزشی که در زندگی فردی و سیاسی خودشان، مفقود است و هرچه هست، ثروت های هنگفت و برهم انباشته است که نظارتی بر آن نیست. احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در ارزش گذاری بر فقر، گوی سبقت را از دیگران ربوده و در حالی که بر یک صندلی مجلل شاهانه تکیه می زند، در ستایش فقر خطبه می سراید. نسخه هائی را که پزشکان به علت کهولت و بالا بودن میزان کلسترول برایش می پیچند، تبلیغ می کند تا ایرانیان از آن برای تغذیه و برنامه غذائی الگوبرداری کنند. می گوید یک وعده غذا در روز کافی است. مصرف گوشت هم کاملا غیر ضروری و بلکه زیانبار است. رژیم غذائی یک پیرمرد 90 ساله را به 80 میلیون ایرانی با اکثریت جوان و کودک، تجویز می کند.
احمد جنتی روی همان ریلی درحرکت است که مدیران مخالف با به ثمر رسیدن مذاکرات هسته ای، آن را زیر پایش گسترده اند. بکلی از یاد برده اند ملتی که روی گنج سفره های نفتی و گاز و دیگر برکات طبیعی نشسته، از تلاش آنها برای تبدیل فقر به یک ارزش، زخم می خورد و نفرین می کند به بانیان انقلابی که این جماعت بی خرد را برآنها حاکم ساخته اند. جماعتی که فقط برای افزودن بر دوران فرمانروائی خود، در لحظه ای که سقوط نزدیک شده بود، خزیدند زیر پوشش صنایع هسته ای، بی آن که حساب سود و زیان این برنامه با ضوابط علمی و عقلی سنجیده شده باشد. بیخ عقل در سیاستگذاری به نفع مردم را زدند و اینک به ستایش "فقر" نشسته اند و به فرودستان فرمان می دهند شماها نخورید و رفاه نخواهید تا ما دلواپس پائین افتادن از اریکه قدرت نشویم. این تنها دلواپسی آنهاست.
تلاش برای تبدیل فقر به یک ارزش، همزمان شده است با انتشار آمارهائی که منابع رسمی گزارش می دهند. روزنامه های درون ایران بر این آمارها، تفاسیر و طنزهای موزون می افزایند. به موجب آمارها، 15 میلیون بیکار و فقیر در ایران زندگی می کنند. زمامداران کشور، علت را تحریم های دشمن اعلام کرده اند. اما کارشناسان اقتصادی یک چنین داوری غیرکارشناسانه و سیاسی را به صورت مطلق نمی پذیرند و بلکه تاکید دارند بر این که یک سوم بحران اقتصادی ایران ناشی از تحریم هاست و دوسوم آن ناشی از سوء مدیریت مدیران و فساد حکومتی است. ستایش فقر خط مشی جدید سیاسی است که به دو منظور طراحی شده است:
1 – متقاعد کردن فقرا به این که کشورهای غربی به خصوص امریکا، منجلاب فقر را با ابزار تحریم بر ایرانیان تحمیل کرده اند و دست حکومت را برای توزیع عادلانه درآمد ملی بسته اند.
2 – می خواهند افکار عمومی را از عجز حکومت بر غلبه بر فقر، که توقع جدی مردم پس از توافق هسته ای است، از هم اکنون با خبر کنند. نیک می دانند تنش های برآمده در منطقه که ایران یک پای عمده آن است، اجازه نمی دهد تا سرمایه گذاری خارجی در ایران پس از توافق هسته ای، تحقق یابد. سرمایه گذار در کشوری که لبه پرتگاه تشنج و جنگ ایستاده، احساس امنیت نمی کند و تن به خطر نمی دهد. به یک اعتبار تا ایران نتواند اعتماد سرمایه گذار خارجی را دست کم تا یک آینده 10 ساله جلب کند، سرمایه گذار خارجی وارد میدان پرخطری که ظرفیت های جنگی در آن، قابل مشاهده است نمی شود. در بستر این سیاستگذاری، البته ستایش فقر و نکوهش عقل معنا پیدا می کند. معنائی که مفید به حال فقرا نیست و در نهایت مفید به حال ثروتمندان هم نیست.
فقر در ایران با جلوه های گوناگون که پیدا و پنهان است، خود را نشان می دهد.. 15 میلیون فقیر دست روی دست نمی گذارند و به فرمان جنتی، طعم گوشت و رفاه را از یاد نمی برند. این جمعیت که تعدادشان از جمعیت اغلب کشورهای منطقه بیشتر است، فقر را ارزش نمی دانند و می روند به سمت و سوئی که فرزندان خود را از نکبت آن نجات دهند. چه بسا نرخ فقر آنها با نرخ تبه کاری نسبت مستقیم داشته باشد.
آمار دیگری منتشر شده که حاکی است 12 میلیون بیمار روانی که بیماری آنها توسط پزشکان متخصص تشخیص داده شده، در ایران زندگی می کنند. برای این 12 میلیون فقط 40 هزار تخت در مراکز و بیمارستان های روانی قابل دسترسی است. بنابراین قلمرو فقر وقتی در کشوری ثروتمند، این چنین وسعت می یابد، فراگیر و متنوع می شود . ثروتمندان و به قول خودشان مرفهین بی درد، نمی توانند احساس امنیت کنند و هرگاه گروه ورزیده ای گارد و پاسدار، آنها را نپاید، جان و مال و چه بسا نوامیس شان که زیاده از آن می گویند، در خطر قرار می گیرد.
این روزها سالگرد آزاد شدن خرمشهر است. این شهر که اگر جان نثاری جوانان ایرانی نبود، می شد "محمره" عراق، همچنان گرفتار فقر و نابسامانی است. کثیری از ساکنان مالباخته اش، هنوز نتوانسته اند پس از سالها آوارگی، زندگی های کوچک خود را بازسازی کنند. دهها گروه و ستاد بازسازی از آتش بس 1367 تا حال رفته اند تا آن خطه را بسازند. با جیب پر، بی آن که خشتی بر خشتی بگذارند، از مجازات گریخته اند و کار ساخت و ساز به دست باند و دسته دیگری سپرده شده است . دور باطل همچنان ادامه دارد. جمعی از ساکنان قدیمی خرمشهر که بازگشته اند، با مخروبه ها و کاستی های ناشی از جنگ سر می کنند. در این وضع و حال، فقر ستایش می شود و گرسنگی تبلیغ. عقل که اقتضا می کند بساط ظلم و چپاول ثروت ملی جمع بشود، به شدت از سوی ستایشگران فقر، نکوهش می شود. کم که می آورند به تیم هسته ای بند می کنند و به ضرورت پیروزی در جنگ با بد حجابی، جنگ های مضحکی که با عقل بسیار فاصله دارد.
جمهوری اسلامی ایران، ادای کشوری را در می آورد که در شرایط جنگی با امریکاست و می خواهد در همین شرایط خیالی، زبانی و شعاری هم که شده، جنگ را ادامه دهد تا خودش را سرپا نگاه دارد، تا ستایش فقر را زیر پوشش جنگ خیالی با سلطه گران، توجیه کند.
اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران سالهاست با خودش در جنگ است، با مردم در جنگ است، با منتقدین در جنگ است، با هنرمندان در جنگ است، با مطبوعات در جنگ است، با معتادانی که زاده سیاست های خودش هستند در جنگ است، با نواندیشی دینی در جنگ است، با اهل سنت در جنگ است، با اقلیت های دینی و قومی در جنگ است، با دانشجویان در جنگ است و در بسیارجبهه های درون مرزی، بی خردانه، دست خود را بند کرده است. جنگ با امریکا پوششی است بر آن همه جنگ و بیداد که با ضوابط عقلی ناهمخوان است.
فقر به علت تجاوز بیگانگان بر ایرانیان تحمیل نشده تا قابل دفاع باشد و قابل تحمل. این فقر از جنس دیگری است. نباید تحمل بشود. نباید ستایش بشود. فقر را حاکمان 36 سال اخیر با نکوهش عقل و حذف عقلا از صحنه حیات کشور سامان داده اند. فاصله ژرف فقر و غنا در ابعاد بزرگ، دستاورد این نظام است. قوانین ناظر بر دزدان که در قانون مجازات اسلامی بریدن مچ دست است، به کرات نسبت به فقرائی که دزد شده اند، به اجرا در آمده. دریغ از اجرای آن نسبت به دزدان حکومتی. گوئی قانون را برای دزدان خرده پا تصویب کرده اند. با ضوابط جهانی عدالت و کرامت انسانی و حقوق بشر، سازگار نیست. با حمایت از بزرگان فساد حکومتی کشور بسیار سازگار است. اگر این قانون عصر حجر نسبت به دزدان حکومتی هم اجرا شده بود، به ندرت با دولتمرد یا دولت زنی برخورد می کردیم که یک یا دو مچ دستش قطع نشده باشد.
سیاستگذاران ایرانی بر مبانی ستایش فقر و نکوهش عقل، یک ملت را لخت کرده اند و بابت آن هزینه ای هم متحمل نشده اند. تاکید بر ضرورت افزایش جمعیت به قیمت خانه نشینی زنان شمه ای است از ضدیت با "فقرزدائی". جمعیت جوان و بیکار یا بیمار روانی می شود و یا تبه کار و معتاد و در همه حال در جوانی به پیری می رسد. کجای این سیاستگذاری ها بوی عقل می دهد. سیاستگذاری با هدف تشدید فقر و تنگدستی ، هر بهانه ای که انگیزه آن باشد، محصول فرامین نابخردان بالای هرم قدرت و خوش رقصی مجریان دزد و دغل است.
مبارزه با ستایش فقر را پاس بداریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر