۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

در مملکتی نفس می کشم که 18 تیر را فراموش کرده است.
مملکتی که به غیر مسلمانها زن نمی دهد.
مملکتی که همجنسگراها را اعدام می کند.
مملکتی که حافظه ی تاریخی اش به اندازه ی حافظه ی ماهی است.
مملکتی که با وجود همه ی مصیبتهایش, برداشته شدن سینه های آنجلینا جولی برایش مساله ساز می شود.
مملکتی که داروهای بیهوشی غیراستانداردش در حال کشتار است.
مملکتی که یکی پشت کوروش چسبیده یکی به پشت دینش.
مملکتی که صبح تا شب نمازی می خوانند که نمی فهمند چه می گویند.
مملکتی که خسته ام کرده, مردمی که یکنواختند.
مملکتی که درش پارانویا همه گیر شده است.
مملکتی که همه چیزش قلابی و تظاهر است.

من زبان همفکرانی ام که دیگر خسته شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر