مدتی است که عکس این زن بزرگوار کشورمان که در بلوار بندر انزلی بر روی
چرخ فروشندگی میکند دست به دست میشود و در فضای مجازی میچرخد. افراد
بسیاری در کامنتها و نظراتی که عنوان میکنند تاسف و ناراحتی خود را پس از
دیدن این عکس عنوان میکنند. بسیاریها از این حیث ابراز ناراحتی میکنند
که زن جوانی مجبور است برای گذران زندگی خود با یک چرخ دستی کار کند.
البته نفْس ِ کار کردن یک زن جوان و حتا دستفروشیکردن او به هیچ وجه بخش ناراحتکنندهی ماجرا نیست. هر چند در کشوری که اینهمه سرمایهی مادی و معنوی دارد با شیوع روزافزون اختلاس و دزدی و چپاول اموال عمومی طوری شده است که فقر و بیعدالتی افزایش پیدا کند و جوانان بسیاری نتوانند شغلهای مناسب داشته باشند جای تاسف بسیار دارد
اما اینکه فردی به هر دلیل در برههای از زندگی خود مجبور باشد که برای امرار معاش کار کند هیچ جای تاسف و ابراز اندوه ندارد. در همهی کشورهای پیشرفته و صنعتی و ثروتمند دنیا میبینیم که برای مثال دختران و پسران دانشجو برای گذران زندگی و تامین خرج دانشگاه، کار میکنند
و حتا به کارهایی مانند ماشینشویی و لباسشویی و کار در رستورانها و موارد مشابه رو میآورند. نفس کار کردن چه برای زن و چه برای مرد هیچ ایرادی ندارد که نیازمند ترحم و دلسوزی و افسوس باشد.
آنچه در ایران غمانگیز است این شکل کار کردن نیست، آنچه ناراحتکننده است این است که به دلیل دزدیها و غارتها شرایط معیشت و زندگی مردم طوری شده که «امید» به آینده در مردم و خصوصا قشر جوان مُرده است. آنکه امروز دستفروشی میکند و یا مانند این خانم جوان شرافتمندانه تن به کار چنین دشواری میدهد امید ندارد که فردای بهتر و شغل بهتری برایش ایجاد شود و بتواند با تلاش خود گامهای بلندتری برای ارتقای سطح معیشت خود بردارد. این است که غمانگیز است و باید در مورد اینگونه تصاویر به آن اشاره کرد.
در کشورهای صنعتی فرد اگر امروز کار دشواری دارد میداند که تا چند سال دیگر با تلاش خود شرایط را بهبود خواهد بخشید و این یعنی امید به زندگی. آنچه در ایران ما غایب است. کار کردن ننگ و عار نیست. باید فرهنگ ِ کار را در جامعه تقدیس کرد نه اینکه نفس کار کردن ِ یک زن را نشانهای بد دانست.
کار کردن و به جایی نرسیدن، کار کردن و چپاول زندگیات توسط دیگران رنجی جانکاه است و نه خود ِ کار کردن.
البته نفْس ِ کار کردن یک زن جوان و حتا دستفروشیکردن او به هیچ وجه بخش ناراحتکنندهی ماجرا نیست. هر چند در کشوری که اینهمه سرمایهی مادی و معنوی دارد با شیوع روزافزون اختلاس و دزدی و چپاول اموال عمومی طوری شده است که فقر و بیعدالتی افزایش پیدا کند و جوانان بسیاری نتوانند شغلهای مناسب داشته باشند جای تاسف بسیار دارد
اما اینکه فردی به هر دلیل در برههای از زندگی خود مجبور باشد که برای امرار معاش کار کند هیچ جای تاسف و ابراز اندوه ندارد. در همهی کشورهای پیشرفته و صنعتی و ثروتمند دنیا میبینیم که برای مثال دختران و پسران دانشجو برای گذران زندگی و تامین خرج دانشگاه، کار میکنند
و حتا به کارهایی مانند ماشینشویی و لباسشویی و کار در رستورانها و موارد مشابه رو میآورند. نفس کار کردن چه برای زن و چه برای مرد هیچ ایرادی ندارد که نیازمند ترحم و دلسوزی و افسوس باشد.
آنچه در ایران غمانگیز است این شکل کار کردن نیست، آنچه ناراحتکننده است این است که به دلیل دزدیها و غارتها شرایط معیشت و زندگی مردم طوری شده که «امید» به آینده در مردم و خصوصا قشر جوان مُرده است. آنکه امروز دستفروشی میکند و یا مانند این خانم جوان شرافتمندانه تن به کار چنین دشواری میدهد امید ندارد که فردای بهتر و شغل بهتری برایش ایجاد شود و بتواند با تلاش خود گامهای بلندتری برای ارتقای سطح معیشت خود بردارد. این است که غمانگیز است و باید در مورد اینگونه تصاویر به آن اشاره کرد.
در کشورهای صنعتی فرد اگر امروز کار دشواری دارد میداند که تا چند سال دیگر با تلاش خود شرایط را بهبود خواهد بخشید و این یعنی امید به زندگی. آنچه در ایران ما غایب است. کار کردن ننگ و عار نیست. باید فرهنگ ِ کار را در جامعه تقدیس کرد نه اینکه نفس کار کردن ِ یک زن را نشانهای بد دانست.
کار کردن و به جایی نرسیدن، کار کردن و چپاول زندگیات توسط دیگران رنجی جانکاه است و نه خود ِ کار کردن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر