امین قضایی
در این مقاله قصد دارم کتاب آلن دوباتون را مورد نقد و بررسی قرار دهم. این کتاب به فارسی ترجمه شده است و شاید برخی از شما این کتاب را خوانده باشید.
قبل از هرچیز باید خاطر نشان کنم که این کتاب برای مردم عامی نوشته شده است. تا اینجا هیچ ایرادی ندارد، اما فقط این نیست، این کتاب علاوه بر لحن عامیانه، عوام فریبانه هم هست و مملو است از فکت های غلط و تحریف کننده .
هدف این کتاب از عنوانش مشخص است: خداناباوران جوانب مثبت مذهب را نادیده گرفته اند (نویسنده البته تجارب شخصی اش را خداناباوران را ملاک قرار داده و تصویری از خداناباوران ارائه می دهد که مسلما معتبر و دقیق نیست). نویسنده معترف است که عقاید مذهبی برای وجود خدا، جهان بعد از مرگ و دیگر مسائل هیچ مبنای علمی و معتبری ندارد و خرافاتی بیش نیست. اما در عین حال تصور می کند که مذاهب جنبه مثبتی دارد که خداناباوران آن را فراموش کرده اند و نویسنده به خیال خود می خواهد این جوانب مثبت را یادآور شود.
این جنبه مثبت چیست؟ آیا واقعا در مذهب جوانب مثبت و سازنده ای وجود دارد که به نفع بشریت است؟ پاسخ نویسنده این کتاب را می توان در یک کلام خلاصه کرد: آیین ها. اگرچه عقاید مذهبی خرافاتی بیش نیستند، اما آیین های مذهبی موجب انسجام و همبستگی اجتماعی بین مردم می شود و نیاز به روابط اجتماعی را برای آنها برآورده می کند.
آیا حق با این نویسنده است؟ آیا ما در جامعه به اصطلاح مدرن و سکولار، از فردگرایی افراطی در رنج نیستیم؟ اگر استدلال مغالطه آمیز آلن دوباتون را از نظر بگذرانیم خواهیم فهمید که وی مرتکب عوام فریبی و مغلطه ای خطرناک شده است. مسئله ساده است: این صحیح است که جوامع سکولار امروزی (البته باید در نظر داشت که همچنان به اصطلاح چنین جامعه ای در جهان امروز اقلیت است و در واقع جهان امروزی هنوز سکولار، بی خدا یا اته ئیستی ... نیست)، انسانها را از هم دور داشته طوری که افراد تنها برای منافع خودخواهانه خویش وارد روابط اجتماعی می شوند. نویسنده به غلط استدلال می کند که چون چنین نیازی وجود دارد و ما همبستگی و حس مشترک انسانی را در سیستم سرمایه داری کنونی از دست داده ایم، پس باید از مذهب یاد بگیریم و آیین ها را دوباره به شیوه ی سکولار بازسازی کنیم.
پاسخ من این است که آیین هایی از نوع سکولار یا هرشکل دیگری پاسخ به مشکل مذکور نیست. اول از همه باید تصویری که نویسنده از جامعه سنتی و مذهبی گذشته می دهد را تصحیح کنیم. دلیل اینکه در گذشته انسانها همبستگی اجتماعی و وجه اشتراکات معنوی بیشتری داشتند (البته با تخفیف بسیار چون در بسیاری مواقع اینطور نبوده و این گاهی یک توهم نوستالوژیک نسبت به گذشته است) این نبوده که مذاهب باعث انسجام اجتماعی می شده است.
دلیل اینکه در گذشته زندگی دهقانی، انسجام و همبستگی اجتماعی بیشتری داشته، تولید و زندگی مشترک و همجوار در زندگی روستایی بوده است و نه مذهب. برخلاف تصور نویسنده، این جمع شدن مردم در کلیسا و دعا و ضیافت های آیینی نبوده که انسانها را به هم نزدیک می ساخته. برعکس، زندگی روستایی و دهقانی این همجواری و همبستگی را ایجاب می کرده و کلیسا نیز متعاقب همین قادر بوده که آیین های خود را در چنین جوامع روستایی کوچکی برگزار کند.
بنابراین استدلال من علیه حرف نویسنده به صورت زیر است:
1.زندگی دهقانی (و نیز عشایر)، مبتنی بر تولید و زندگی در جوار یکدیگر بوده است و این همبستگی اجتماعی را بوجود می آورده که امروزه ما فاقد آن هستیم و البته به خاطر فقدان آن در رنج هستیم.
2.ساختار و نهاد مذهبی برای مشروعیت خود از این انسجام استفاده می کرده و آیین های خود را برگزار می کرده است و البته در کنار آن خرافات و سنت و سلطه خود را حفظ می کرده است.
3. از بند یک و دو نتیجه گرفته می شود که آیین های مذهبی، علت واقعی همبستگی اجتماعی نیستند بلکه محصول آن (byproduct) هستند و این همبستگی مزیت و امتیازی برای مذهب نیست. به بیان دیگر، شیوه تولید آنزمان چنین همبستگی را بوجود می آورده و نه آیین های مذهبی.
به عنوان یک جامعه شناس با اطمینان مدعی هستم که چنین سخنی مسخره و پوچ است.
اما آلن دوباتون با فریب کاری سعی می کند، ویژگی مثبت زندگی دهقانی (البته باید در نظر داشت که این زندگی ویژگی های منفی و مضری هم داشت) را به نام مذهب و آیین هایش جا بزند و به خورد ما بدهد. پس امیدوارم متوجه مغلطه اساسی نویسنده شده باشید.
در اینجا ما مجال این را نداریم که به دیگر مغالطات نویسنده بپردازیم، اما آنچه گفته شد مهمترین مغالطه است یعنی جابجا کردن معلول با علت. همچنین شایان ذکر است که نویسنده به لحاظ فکت تصویر بسیار نادرستی از مذهب و آیین های مذهبی ارائه می دهد.
اگر فرصت بود می توانستم فهرست مطولی از فکت های نادرست را تهیه کنم. اما به نظر من، کسی که در جامعه اسلامی و تحت نظام جمهوری اسلامی بزرگ شده باشد به خوبی می داند که برگزاری مراسم آیینی مثل رمضان، عزاداری ماه محرم و غیره، هیچ کمکی به همبستگی و انسجام و وحدت معنوی مردم نکرده است. همه به خوبی می دانند که جامعه ایران تا چه حد اسیر بی اخلاقی و از هم پاشیدگی انسجام اجتماعی است و با وجود همه این مراسم و آیین های مذهبی که به شدت هرچه بیشتری هم برگزار می شود، هیچ معنویت و اخلاقیات و همبستگی اجتماعی بین مردم وجود ندارد.
برخلاف تصور نویسنده، هدف مراسم و آیین های مذهبی (برای مثال، مراسم عشای ربانی)، دور هم نشستن و مراواده برقرار کردن و خوش بودن نیست. این یک تصویر کاریکاتوری از مذهب و نهاد مذهبی است. یکی از کارکردهای اصلی مذهب حفظ وضعیت موجود، ایجاد رضایت و فرمانبرداری در رعایا بوده است. آیین های مذهبی چنین کارکردی داشته اند.
هدف اصلی آنها به انضباط در آوردن رعایا، کنترل بر افکارشان و حقنه کردن ارزش ها و هنجارهای مسلط جامعه برده داری و سپس فئودالی بر ذهن مردم از طریق خرافات بوده است. مشکل خداناباوران با مذهب صرفا خرافات و نادرست بودن این عقاید نیست.
همچنین این عقاید تاثیر مخرب بر زندگی مردم دارد و آنها را به بندگان رام و مطیع در خدمت قدرت تبدیل می کند. آیین های مذهبی مشخصا چنین نقشی داشته اند اما نویسنده فریب کار ما هیچ کجا به این موضوع اشاره ای نمی کند.
به عنوان نتیجه، این صحیح است که سیستم سرمایه داری موجود انسانها را فقط به چشم نیروی کار می بیند و به این ترتیب، کارگران نگون بخت در آپارتمان های کوچک کلان شهرها دور از یکدیگر (اگرچه در جوار یکدیگر)، ایزوله و منزوی شده اند. این صحیح است که انگیزه های مردم به سودجویی و تلاش برای کسب موقعیت های اجتماعی بالاتر در جامعه طبقاتی فروکاسته شده است.
اما راه حل بازگشت به مذهب یا آموختن از مذهب نیست. خلاصه کلام اینکه راه حل برای تغییر وضعیت کنونی، بازگشت به گذشته نیست. هیچ چیز مثبتی در مذهب و نهاد مذهبی وجود ندارد. همبستگی اجتماعی را باید با کمک تولید مشترک، دگرگون کردن شیوه تولید موجود و شکستن ساختارهای سرکوبگر بدست آورد و نه با تقلید از آیین های مذهبی.
حتی تصورش مسخره است که خداناباوران بخواهند همبستگی اجتماعی را با برگزاری چندتا آیین به جامعه برگردانند. مشکل زیربنایی تر از این حرفهاست و مسلما برگزاری آیین یا گردهمایی های آیینی نمی تواند علل ریشه ای فردگرایی اتمیستی جوامع کنونی را از بین ببرد.
در این مقاله قصد دارم کتاب آلن دوباتون را مورد نقد و بررسی قرار دهم. این کتاب به فارسی ترجمه شده است و شاید برخی از شما این کتاب را خوانده باشید.
قبل از هرچیز باید خاطر نشان کنم که این کتاب برای مردم عامی نوشته شده است. تا اینجا هیچ ایرادی ندارد، اما فقط این نیست، این کتاب علاوه بر لحن عامیانه، عوام فریبانه هم هست و مملو است از فکت های غلط و تحریف کننده .
هدف این کتاب از عنوانش مشخص است: خداناباوران جوانب مثبت مذهب را نادیده گرفته اند (نویسنده البته تجارب شخصی اش را خداناباوران را ملاک قرار داده و تصویری از خداناباوران ارائه می دهد که مسلما معتبر و دقیق نیست). نویسنده معترف است که عقاید مذهبی برای وجود خدا، جهان بعد از مرگ و دیگر مسائل هیچ مبنای علمی و معتبری ندارد و خرافاتی بیش نیست. اما در عین حال تصور می کند که مذاهب جنبه مثبتی دارد که خداناباوران آن را فراموش کرده اند و نویسنده به خیال خود می خواهد این جوانب مثبت را یادآور شود.
این جنبه مثبت چیست؟ آیا واقعا در مذهب جوانب مثبت و سازنده ای وجود دارد که به نفع بشریت است؟ پاسخ نویسنده این کتاب را می توان در یک کلام خلاصه کرد: آیین ها. اگرچه عقاید مذهبی خرافاتی بیش نیستند، اما آیین های مذهبی موجب انسجام و همبستگی اجتماعی بین مردم می شود و نیاز به روابط اجتماعی را برای آنها برآورده می کند.
آیا حق با این نویسنده است؟ آیا ما در جامعه به اصطلاح مدرن و سکولار، از فردگرایی افراطی در رنج نیستیم؟ اگر استدلال مغالطه آمیز آلن دوباتون را از نظر بگذرانیم خواهیم فهمید که وی مرتکب عوام فریبی و مغلطه ای خطرناک شده است. مسئله ساده است: این صحیح است که جوامع سکولار امروزی (البته باید در نظر داشت که همچنان به اصطلاح چنین جامعه ای در جهان امروز اقلیت است و در واقع جهان امروزی هنوز سکولار، بی خدا یا اته ئیستی ... نیست)، انسانها را از هم دور داشته طوری که افراد تنها برای منافع خودخواهانه خویش وارد روابط اجتماعی می شوند. نویسنده به غلط استدلال می کند که چون چنین نیازی وجود دارد و ما همبستگی و حس مشترک انسانی را در سیستم سرمایه داری کنونی از دست داده ایم، پس باید از مذهب یاد بگیریم و آیین ها را دوباره به شیوه ی سکولار بازسازی کنیم.
پاسخ من این است که آیین هایی از نوع سکولار یا هرشکل دیگری پاسخ به مشکل مذکور نیست. اول از همه باید تصویری که نویسنده از جامعه سنتی و مذهبی گذشته می دهد را تصحیح کنیم. دلیل اینکه در گذشته انسانها همبستگی اجتماعی و وجه اشتراکات معنوی بیشتری داشتند (البته با تخفیف بسیار چون در بسیاری مواقع اینطور نبوده و این گاهی یک توهم نوستالوژیک نسبت به گذشته است) این نبوده که مذاهب باعث انسجام اجتماعی می شده است.
دلیل اینکه در گذشته زندگی دهقانی، انسجام و همبستگی اجتماعی بیشتری داشته، تولید و زندگی مشترک و همجوار در زندگی روستایی بوده است و نه مذهب. برخلاف تصور نویسنده، این جمع شدن مردم در کلیسا و دعا و ضیافت های آیینی نبوده که انسانها را به هم نزدیک می ساخته. برعکس، زندگی روستایی و دهقانی این همجواری و همبستگی را ایجاب می کرده و کلیسا نیز متعاقب همین قادر بوده که آیین های خود را در چنین جوامع روستایی کوچکی برگزار کند.
بنابراین استدلال من علیه حرف نویسنده به صورت زیر است:
1.زندگی دهقانی (و نیز عشایر)، مبتنی بر تولید و زندگی در جوار یکدیگر بوده است و این همبستگی اجتماعی را بوجود می آورده که امروزه ما فاقد آن هستیم و البته به خاطر فقدان آن در رنج هستیم.
2.ساختار و نهاد مذهبی برای مشروعیت خود از این انسجام استفاده می کرده و آیین های خود را برگزار می کرده است و البته در کنار آن خرافات و سنت و سلطه خود را حفظ می کرده است.
3. از بند یک و دو نتیجه گرفته می شود که آیین های مذهبی، علت واقعی همبستگی اجتماعی نیستند بلکه محصول آن (byproduct) هستند و این همبستگی مزیت و امتیازی برای مذهب نیست. به بیان دیگر، شیوه تولید آنزمان چنین همبستگی را بوجود می آورده و نه آیین های مذهبی.
به عنوان یک جامعه شناس با اطمینان مدعی هستم که چنین سخنی مسخره و پوچ است.
اما آلن دوباتون با فریب کاری سعی می کند، ویژگی مثبت زندگی دهقانی (البته باید در نظر داشت که این زندگی ویژگی های منفی و مضری هم داشت) را به نام مذهب و آیین هایش جا بزند و به خورد ما بدهد. پس امیدوارم متوجه مغلطه اساسی نویسنده شده باشید.
در اینجا ما مجال این را نداریم که به دیگر مغالطات نویسنده بپردازیم، اما آنچه گفته شد مهمترین مغالطه است یعنی جابجا کردن معلول با علت. همچنین شایان ذکر است که نویسنده به لحاظ فکت تصویر بسیار نادرستی از مذهب و آیین های مذهبی ارائه می دهد.
اگر فرصت بود می توانستم فهرست مطولی از فکت های نادرست را تهیه کنم. اما به نظر من، کسی که در جامعه اسلامی و تحت نظام جمهوری اسلامی بزرگ شده باشد به خوبی می داند که برگزاری مراسم آیینی مثل رمضان، عزاداری ماه محرم و غیره، هیچ کمکی به همبستگی و انسجام و وحدت معنوی مردم نکرده است. همه به خوبی می دانند که جامعه ایران تا چه حد اسیر بی اخلاقی و از هم پاشیدگی انسجام اجتماعی است و با وجود همه این مراسم و آیین های مذهبی که به شدت هرچه بیشتری هم برگزار می شود، هیچ معنویت و اخلاقیات و همبستگی اجتماعی بین مردم وجود ندارد.
برخلاف تصور نویسنده، هدف مراسم و آیین های مذهبی (برای مثال، مراسم عشای ربانی)، دور هم نشستن و مراواده برقرار کردن و خوش بودن نیست. این یک تصویر کاریکاتوری از مذهب و نهاد مذهبی است. یکی از کارکردهای اصلی مذهب حفظ وضعیت موجود، ایجاد رضایت و فرمانبرداری در رعایا بوده است. آیین های مذهبی چنین کارکردی داشته اند.
هدف اصلی آنها به انضباط در آوردن رعایا، کنترل بر افکارشان و حقنه کردن ارزش ها و هنجارهای مسلط جامعه برده داری و سپس فئودالی بر ذهن مردم از طریق خرافات بوده است. مشکل خداناباوران با مذهب صرفا خرافات و نادرست بودن این عقاید نیست.
همچنین این عقاید تاثیر مخرب بر زندگی مردم دارد و آنها را به بندگان رام و مطیع در خدمت قدرت تبدیل می کند. آیین های مذهبی مشخصا چنین نقشی داشته اند اما نویسنده فریب کار ما هیچ کجا به این موضوع اشاره ای نمی کند.
به عنوان نتیجه، این صحیح است که سیستم سرمایه داری موجود انسانها را فقط به چشم نیروی کار می بیند و به این ترتیب، کارگران نگون بخت در آپارتمان های کوچک کلان شهرها دور از یکدیگر (اگرچه در جوار یکدیگر)، ایزوله و منزوی شده اند. این صحیح است که انگیزه های مردم به سودجویی و تلاش برای کسب موقعیت های اجتماعی بالاتر در جامعه طبقاتی فروکاسته شده است.
اما راه حل بازگشت به مذهب یا آموختن از مذهب نیست. خلاصه کلام اینکه راه حل برای تغییر وضعیت کنونی، بازگشت به گذشته نیست. هیچ چیز مثبتی در مذهب و نهاد مذهبی وجود ندارد. همبستگی اجتماعی را باید با کمک تولید مشترک، دگرگون کردن شیوه تولید موجود و شکستن ساختارهای سرکوبگر بدست آورد و نه با تقلید از آیین های مذهبی.
حتی تصورش مسخره است که خداناباوران بخواهند همبستگی اجتماعی را با برگزاری چندتا آیین به جامعه برگردانند. مشکل زیربنایی تر از این حرفهاست و مسلما برگزاری آیین یا گردهمایی های آیینی نمی تواند علل ریشه ای فردگرایی اتمیستی جوامع کنونی را از بین ببرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر