حسین رونقی : امروز پدر و مادرم از دادستانی برگشته بودند و توی ایستگاه مترو نشسته بودیم مادرم گریه می کرد، آرامش می کردم پدرم شروع می کرد گریه کردن؛ عاجز شده بودم دلداری به پدر و مادر سخت بود. هر دو شکوه می کردند و با چشمانی اشک بار می گفتند: "کسی به داد ما نمی رسد، کسی به حرف ما گوش نمی کند."
پدر و مادرم بشدت ناراحت و غمگین اند، تو این شش سال به اندازه ده ها سال پیرتر شدن و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردن، هیچ پدر و مادری طاقت دیدن رنج ها و زجرهای فرزندش رو نداره امیدوارم باعث و بانی این اتفاق ها، اگر به اون دنیا اعتقادی داره در مقابل خدا پاسخگو باشه.
حسین رونقی روز گذشته در فیسبوک خود نوشت :
باور دارم که پاسخ هیچ اندیشه ای زندان نیست برای همین به زندان می روم؛بازنگشتن من مساوی است با جلب وثیقه ها و این یعنی سلب اعتماد وثیقه گذارها و سقوط تعهد و اخلاق، اجرای وثیقه ها زمانی قانونی است که برای بازداشت، من در دسترسی نباشم و این اتفاق در حالی رخ داده است که به صورت مکتوب آدرس خود را به مقام های قضایی اعلام کرده بودم تا در صورت نیاز بازداشتم کنند اما این اتفاق نیافتاد و در نهایت از داستانی گفتند که اطلاعات سپاه می گوید باید حسین را به زندان بازگردانید. از آن هم که بگذریم به قول مادرم «اینجا سرزمین ماست آن کسی که باید این سرزمین را ترک کند ما نیستیم»؛ فردا می روم دادستانی و نهایتا بازداشت و زندان، آنچه برای من واضح است همیشه در کنار خانواده و دوستانم خواهم بود. به امید روزهای خوب و روشن
زبان سرخ و سبز... این چه غوغایی ست!
نصیب خون ِ به دیوارها تباهی شد!
برای حرف نگفته به حبس خواهی رفت
برای کار نکرده به بند خواهی شد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر