ما رو بردند کلانتری محل و بعد همه مون رو فرستادن پزشکی قانونی برای تست الکل وبعد فرستادنمون منکرات یک جای وحشتناک با کلی مامورای زن که رفتارهاشون خیلی بدتر و زنندهتر از آقایون بود.
مأمور زنی که مسئول اونجا بود به من گفت شلوارتو در بیار بشین پاشو برو وقتی من گفتم راحت نیستم خجالت میکشم جلوی شما لباسمو در بیارم با لحن تحقیرآمیزی گفت جلوی پسرا که خوب لباساتونو در میارین... بعد از دو روز بازداشت و رفتن به دادگاه به قید سند آزاد شدیم ولی دو سال و چند ماه بعد حکممون اومد.
هشتاد ضربه تازیانه بهعنوان حد شرب سه میلیون ریال جزای نقدی در حق دولت به جهت اتهام ارتکاب فعل حرام از طریق شرکت در مجلس لهو و لعب. حکم وقتی به دستم رسید دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد هرچی نزدیک به روز اجرا میشد من حالم بدتر میشد.
روزی که برای اجرای حکم شلاق راهی زندان شدم بدترین روز زندگیم بود. توی زندان اجرا شد با پاهای زنجیر شده و دستهای دستبند زده. اول مثل کسی که قتل و جنایت کرده باشه از من عکس گرفتن انگشت نگاری شدم و بعد فرستادنم ورودیِ بانوان که از اونجا قرنطینه کاملاً دیده میشد.
یک اتاق سه در چهار با یک صندلی. هنوز عمق فاجعه رو درک نکرده بودم تا اینکه یک خانم میانسال با هیکل درشت با یک خانم جوانتر وارد شدند و ازم پرسید جرمت چیه؟ هنوز من دهانم باز نشده بود که با یک لحن بد گفت: رابطه؟
صدام از گلوم در نمیومد صندلی رو بر عکس کرد گفت بشین لباساتم در بیار..
گفت فقط یک لایه لباس تنت باشه من نشستم روی صندلی با گوشه چشم شلاق کلفت چرمی توی دست زن دیدم تو دلم گفتم دلش نمیاد محکم بزنه اما با اولین ضربه نا خواسته از جا پریدم دیگه اشکام امون نمیداد ولی صدام در نمیومد دوست داشتم داد بزنم ...
معنی یک تا هشتاد رو من اون روز زیر ضربههای مأمور زندان فهمیدم، میزد و میگفت ذکر بگو خدا گناهاتو ببخشه. وقتي بلند شدم پشتم داغ بود داشتم میسوختم. فقط یک به یک طرف پشتم شلاق زده بود
بیرون زندان یک دوست خیلی خوب و عزیز ایستاده بود داشت اشک میریخت وقتی دیدمش اونقدر دلم پر بود که بی اختیار داد میزدم نه از درد از اون همه توهین که گفتنش توی این چند خط هرگز نمی تونه گویای درد و حقارت و حس بی پنهاهی توی کشور خودت باشه..
کجای دنیا یک آدمو به خاطر شادی کردن به خاطر تولد شلاق میزنن؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر