«مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد، داشته باشد... بعضى از همینهایی که در استقبال امروز بودند و شما الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهایى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند "خانم بدحجاب"! اشک هم از چشمش دارد میریزد...
حالا چکار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه! دل، متعلق به این جبهه است. جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست... حالا یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟»....
این سخنان را خامنهای، رهبر دیکتاتوری آخوندی، روز 19 مهر 1391 در جمع روحانیون و آخوندهای استان خراسان شمالی بیان کرد !
مهرماه آن سال، روزهایی بود که دیکتاتوری آخوندی و رهبرش، بحران بیسابقه جنبش سبز را به هر جان کندنی بود، به سلامت پشت سر گذاشته بود و با کیاست متوجه شده بود که دیگر با روشهای گذشته و به اصطلاح «دهه شصتی» نمیتواند از پس نسل میلیونی فیسبوک و توییتر بربیاید.
این سخنان خامنهای - به نظر من - یکی از مهمترین سخنان او در تمام دوران حیات سیاسیش است. او با این چند جمله، دیکتاتوری آخوندی و مقامهایش را از یک چرخش و تغییر مسیر بسیار مهم در هویت نظام آگاه کرد.
در آن سخنان، رهبر دیکتاتوری آخوندی برای نخستین بار به مفهوم جنجالی «خانم بدحجاب» در ایران تحت حکومت خود، هم مشروعیت و هم مقبولیت میدهد تنها به این شرط که او «متعلق به جبهه انقلاب» و «دلباخته اهداف و آرمانهای آن» باشد. امثال علمالهدی و مصباح یزدی و رسایی و غیره هم عروسکهای کوکی مجلسند تا عریضه خالی نباشد.
پذیرش «خانم بدحجاب» در ساخت دیکتاتوری آخوندی توسط رهبر آن، زمینهساز چرخشی کلیدی و استراتژیک در نظام شد. از آن پس و به تدریج، حاکمان و جامعه به یک «مصالحه» سرنوشتساز رسیدند: مزاحم حکومت ما نشوید ما هم مزاحم عشق و حال شما نمیشویم!
حاصل آن مصالحه، این نسل است! نسلی سرتاپا تناقض و دوگانگی؛
آریایی - اسلامی؛
عرقخور ولایی؛
طرفدار همزمان امیر تتلو و آقا؛
قاسم سلیمانی را سورنای ایرانی میداند و جواد ظریف را امیرکبیر دوران!
بر خلاف یک باور کهنه، یک مغز متفکر، جایی در این حکومت وجود دارد که پیچهای تاریخی و تحولات اجتماعی را رصد میکند، آنها را میشناسد و تهدیدها را به فرصت تبدیل میکند !
همین مغز متفکر بود که وقتی دید درخت تنومند و استوار ملیگرایی ایرانی با تیشه اسلامی نمیافتد، تصمیم گرفت آن را مصادره به مطلوب کند. و تازه فهمید که چه در گرانبهایی در اختیارش بود و قدرش را نمیدانست...
آیا این نسل «بدحجاب عرقخور اهل عشق و حال آنتالیا و دبی و پاتایا برو» که برای مدافعان حرم و سرداران عارف میمیرند، در نهایت علیه وضعیت موجود میآشوبند؟ !
یا اینکه حاکمان بالاخره به خوی ذاتی خود باز میگردند؟ اصلا چرا باید زیر میز این توافق زد وقتی هر دو طرف در یک نکته اتفاق نظر دارند: «هیچ جای دنیا نمیشه مثل ایران عشق و حال کرد».
:(
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر