۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

بخشی از کتاب شیعیگری" از زنده یاد احمد کسروی

حسن عسگری که به شمارش شیعیان امام ۱۱ میبود، چون بمرد، میان پیروانش پراکندگی افتاد. یک عدّه گفتند امامت پایان پذیرفت. یک دسته برادر او جعفر را ( که شیعیان جعفر کذاب مینامند) به امامی پذیرفتند. یک دسته دیگر گفتند آن امام را پسری پنج ساله است که در سرداب نهان می‌باشد و امام اوست.
------------------------------
سردسته این گروه عثمان ابن سعید نامی‌ بود که خود را `` باب `` یا در امام نامیده میگفت : آن امام مرا میانه خود و مردم میانجی گردانیده، شما هر سخنی دارید به من بگویید هر پولی‌ هم که میخواهید به امام بدهید به من بدهید. گاهی‌ نیز پیام‌هایی‌ از آن امام ناپیدا ( به گفته خودش : توقیع ) به مردم میرسانید.
----------------------------------------
شیعیان که سال‌ها پا فشاری بر دین خود میداشتند و با آن دوری که از سنیان پیدا کرده بودند، این نشدنی‌ بود که از راه خود بازگردند، و ناچار می‌بودند که هر چی‌ پیش میاید بپذیرند و گردن نهند.

----------------------------------------------------------

پس از عثمان، پسرش باب امام شد، او نیز پول‌ها از مردم میگرفت و به قول خودش در خیک مینهاد و به امام میداد... هفتاد سال این داستان در میان میبود ، آخرین باب از امام خبر آورد که دیگر بابی نخواهد بود و امام به یکبار ناپیدا خواهد شد. دانسته نیست این کار چه رازی‌ داشت.
---------------------------------------------------------------------------------
از آن پس شیعیان بی‌ امام گردیدند و بی‌ سر ماندند. با دستاویز به ۲ حدیث بود که ملایان و فقها خود را جانشین امام خواندند و به شیعیان پیشوایی آغاز کردند و از مردم خمس و زکات می‌گرفتند. کار به آنجا رسید که هر حکومتی را غاصب و جائر میشمارند و حکومت را تنها حق خویش میدانند. تمام این دستگاه عریض و طویل ریشه ا‌ش تنها ۲ حدیث!!! است.
شیعیگری ، احمد کسروی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر