تو اگر دغدغهات مردم شام و یمن است
من دلم پیشِ غریبی است که نامش وطن است
گندمی را که تو از کیسهی ما میبخشی
سهم نانی است که در سفرهی امثالِ من است
دستِ بخشندگیات قسمت ما نیست، ولی
تا به ما میرسی افسوس که دستت بزن است
هر کجا حقِّ کسی خورده شود، غمگینی
تا دم از حق بزنم، مشت نثارِ دهن است
باغ همسایه به تدبیرِ شما آباد است
باغِ بیحاصل ما لانهی زاغ و زغن است
دیگران لایق آزادی محضاند، ولی
خوابِ آزادی ما ختم به کابوسِ ون است
بین گفتار و عمل بس که تناقض دارید
نَقلتان بابترین صحبت هر انجمن است
شاعر این قصه چنان دور و دراز است که بحث
خارج از حوصلهی شعر و مجال سخن است ...
من دلم پیشِ غریبی است که نامش وطن است
گندمی را که تو از کیسهی ما میبخشی
سهم نانی است که در سفرهی امثالِ من است
دستِ بخشندگیات قسمت ما نیست، ولی
تا به ما میرسی افسوس که دستت بزن است
هر کجا حقِّ کسی خورده شود، غمگینی
تا دم از حق بزنم، مشت نثارِ دهن است
باغ همسایه به تدبیرِ شما آباد است
باغِ بیحاصل ما لانهی زاغ و زغن است
دیگران لایق آزادی محضاند، ولی
خوابِ آزادی ما ختم به کابوسِ ون است
بین گفتار و عمل بس که تناقض دارید
نَقلتان بابترین صحبت هر انجمن است
شاعر این قصه چنان دور و دراز است که بحث
خارج از حوصلهی شعر و مجال سخن است ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر