۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

خوش ندارم آن سرزمینی را که در آن جوی‌های شیر و شهد، روان است. «نیچه»


بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده: در آن جوی‌هایی از شیر و عسل، روان است. «قرآن»
در این دو سخن بنگرید.
جوی‌های شیر و شهد و عسل، تمثیلی است از آسایش و رفاهِ مطلق. قرآن با اشاره به ناز و نوازش‌های بهشتی، انسان را به پرهیز از آنچه که شر و گناه می‌شمارد، یعنی به طبیعت‌ستیزی و غریزه‌کُشی برمی‌انگیزد. 

نکته‌ی درخور درنگ اینجاست که قرآن با بهره‌گیری از نمودهای شادی‌بخش تن و زمین می‌خواهد تن و زمین را خوار بدارد! اما چون چیزی فراسویِ تن و زمین را متصور نیست (و نمی‌تواند باشد)، لذتهای دست به نقدِ همین دنیا را به دنیای مجهولِ دیگری حواله می‌دهد! 
ترانه‌های خیام را به یاد بیاوریم که چه زیرکانه بر این نکته انگشت می‌گذارد و به ریشخند می‌گوید که ما همان لذتهای بهشتِ موعود را در زمین داریم، پس همین‌جا شادخواری می‌کنیم، چرا آنجا؟! 
در باور دینداران: دنیا، دار فانی است و دام فریبی که بشر باید اکنون از آن چشم بپوشد تا در جهانِ دیگری _ «آن جهانِ نامردمانه‌ی از مردمی بری که یک هیچ آسمانی است» _ رستگار شود؛ آنگاه همه‌ی کامجویی‌های حرام این دنیا را پاداش خواهد گرفت.
«برادران، شما را سوگند می‌دهم که به زمین وفادار مانید و باور ندارید آنانی را که با شما از امیدهای ابرزمینی سخن می‌گویند. اینان زهرپالای‌اند، چه خود دانند یا ندانند. اینان خوارشمارندگانِ زندگی‌اند و خود زهرنوشیده و رو به زوال که زمین از ایشان به ستوده است.»
ازبرگه نیچه شناس:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر