بینش قضایی حکومتگران در ایران حاصل یک فرهنگ بدوی است که در آن میان
جرم و زمینه جرم تفکیکی صورت نمیگیرد. جرم را در ذات مجرم میبینند، به
این دلیل اصل را بر مجازات مجرم قرار میدهند و جرمزدایی را مترادف با
مجرمزدایی میگیرند. واضح است که بر پایه این بینش، “اعدام باید گردد”
طبیعیترین و سرراستترین پاسخ به وقوع یک جرم بزرگ است.
“… اعدام باید گردد” برقرارکننده قسط اسلامی است. برقراری عدالت اسلامی با پیروزی فقها خود را در این شعار به نمایش گذاشت. در همان حالی که سیستم شاهی را تصرف میکردند و آن را در خدمت خود قرار میدادند عدهای از مهرههای حکومت سرنگون شده را به شکلی سبعانه کشتند. مجازات آنان در حد کشتن افرادی از قبیله دشمن بود، در آن حالی که خیمه و خرگاه آنان به تصرف درمیآید و غارت میشود.
اندکی بعد، شعار “اعدام باید گردد” متوجه رقیبان و مخالفان و منتقدان گردید. انتقاد و مخالفت جرم دانسته شد و برای زدودن آن راه حل قبیلهای اعصار تاریک تاریخ برگزیده شد: زدودن آن که حامل جرم پنداشته میشود. و چنین بود که کشتند و کشتند و کشتند.
حکومت اسلامی قرار بود جامعه را منزه کند. جامعه اما از دوران پیشین آلودهتر شد. خشونت و اعتیاد و قاچاق گسترشی بیسابقه یافت. حاکمان منزهطلب، به جای آن که اِشکال را در نظام خود بجویند، بنابر بینش قبیلهایشان، منزه کردن را در زدودن دیدند، زدودن به خشنترین شکل: اعدام باید گردد! و بازهم کشتند و کشتند و کشتند.
حکومت اسلامی خود را از ابتدا حکومت پاکدستان تعریف میکرد. سران، فساد را از آغاز عارضی و ناشی از توطئه خارجی میدیدند. با فساد چگونه باید مقابله کرد؟ بینش بدوی فقهی میگفت که فسادکار را باید کشت. و حالا که گند فساد از هر گوشه حکومت ولایی بیرون زده است، هر از گاهی مجرمی را پیدا میکنند و او را اعدام میکنند.
کسی را میکشند، خیمه و خرگاهش را غارت میکنند، و در یک غوغای تبلیغاتی فساد ساختاری دستگاه ولایت را میپوشانند. معنای چنین کیفری بنابر تجربه این سالیان نکبت روشن است: قربانی کردن، انتقامجویی، غارت، و پردهپوشی. اکنون نوبت بابک زنجانی رسیده است.
“اعدام باید گردد” بینش قضایی مشترک میان آخوندهای شیعی ایران و داعشیان و طالبان و سعودیهای سنی است. نقد آن نبایستی در حد نقد این یا آن حکومت و گروه بنیادگرای اسلامی باقی بماند. علاقه به اعدام از فقه برمیآید که بینش قضایی قرون وسطایی در یک محیط قبیلهای است...
“… اعدام باید گردد” برقرارکننده قسط اسلامی است. برقراری عدالت اسلامی با پیروزی فقها خود را در این شعار به نمایش گذاشت. در همان حالی که سیستم شاهی را تصرف میکردند و آن را در خدمت خود قرار میدادند عدهای از مهرههای حکومت سرنگون شده را به شکلی سبعانه کشتند. مجازات آنان در حد کشتن افرادی از قبیله دشمن بود، در آن حالی که خیمه و خرگاه آنان به تصرف درمیآید و غارت میشود.
اندکی بعد، شعار “اعدام باید گردد” متوجه رقیبان و مخالفان و منتقدان گردید. انتقاد و مخالفت جرم دانسته شد و برای زدودن آن راه حل قبیلهای اعصار تاریک تاریخ برگزیده شد: زدودن آن که حامل جرم پنداشته میشود. و چنین بود که کشتند و کشتند و کشتند.
حکومت اسلامی قرار بود جامعه را منزه کند. جامعه اما از دوران پیشین آلودهتر شد. خشونت و اعتیاد و قاچاق گسترشی بیسابقه یافت. حاکمان منزهطلب، به جای آن که اِشکال را در نظام خود بجویند، بنابر بینش قبیلهایشان، منزه کردن را در زدودن دیدند، زدودن به خشنترین شکل: اعدام باید گردد! و بازهم کشتند و کشتند و کشتند.
حکومت اسلامی خود را از ابتدا حکومت پاکدستان تعریف میکرد. سران، فساد را از آغاز عارضی و ناشی از توطئه خارجی میدیدند. با فساد چگونه باید مقابله کرد؟ بینش بدوی فقهی میگفت که فسادکار را باید کشت. و حالا که گند فساد از هر گوشه حکومت ولایی بیرون زده است، هر از گاهی مجرمی را پیدا میکنند و او را اعدام میکنند.
کسی را میکشند، خیمه و خرگاهش را غارت میکنند، و در یک غوغای تبلیغاتی فساد ساختاری دستگاه ولایت را میپوشانند. معنای چنین کیفری بنابر تجربه این سالیان نکبت روشن است: قربانی کردن، انتقامجویی، غارت، و پردهپوشی. اکنون نوبت بابک زنجانی رسیده است.
“اعدام باید گردد” بینش قضایی مشترک میان آخوندهای شیعی ایران و داعشیان و طالبان و سعودیهای سنی است. نقد آن نبایستی در حد نقد این یا آن حکومت و گروه بنیادگرای اسلامی باقی بماند. علاقه به اعدام از فقه برمیآید که بینش قضایی قرون وسطایی در یک محیط قبیلهای است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر