یک روز پیر مرد محترمی نصیحتم میکرد و میگفت :
اگر میخواهی در کارت موفق باشی و مردم به حرفت گوش کنن به اعتقاداتِ آنها کاری نداشته باش !
به او گفتم پدر جان با اینکه خیلی برای من عزیزی ولی با این یک حرفت اگر تنهاترینِ تنها باشم گوش نمیکنم ! میدانی چرا ؟
با اشتیاق زیاد گفت چرا ؟
گفتم: آیا در ۱۴۰۰ سالِ پیش ما به اعراب حمله کردیم یا اینها به ما ؟
گفتم: آیا آنها با خونِ پدرانِ ما آسیاب به راه نیانداختن و گندم آرد نکردن و با آن نان نپختن ، آیا ما چنین کاری با آنها کردیم ؟
گفتم: آیا آنها با ما به صورتِ پستترین آدمها در مدتِ ۲۰۰ سال رفتار نکردن ؟ ( کتابِ دو قرن سکوت ).
(( هر کس شرف داشته باشِ اون وقت میبینه با اسلام خیلی فاصله داره ))
گفتم: آیا آنها در همین مدت ما را از صحبت به زبانه خودمان باز نداشتن ؟ نهایتِ سعیشون رو کردن !
آیا آنها در مدتِ تسلط وحشیانهٔ خود به زنانِ ما تجاوز نکردن و فرزندانِ حاصل از این تجاوز را سید نام ننهادن ؟
گفت: استخفرلله !
گفتم مگر غیر از این بوده که در ۱۴۰۰ سالِ پیش تعداد افرادِ باسواد در میانه تازیان کمتر از انگشتان دست بوده است یا نهایت دست و پا یعنی به ۲۰ نفر هم نمیرسید " میگن ۱۷ نفر خواندن نوشتن بلد بودن "
گفتم مگر در همان زمان تعدادِ کتابهای موجود در نیشاپور به تعدادِ کتابهای موجود در کتابخانههایِ بزرگِ امروز برابری نمیکرده ؟
گفتم آیا تمامِ این کتابخانهها را ما نابود کردیم یا تازیان ؟
گفتم آیا غیر از این است که اگر آن کتابخانهها نابود نمیشد چه بسا گرههای از مجهولات علمی گشوده میشود و چه بسا ما قبل از اروپائیان به اون اساس رسیده و پیشگام علمی و صنعتی میشدیم ؟
گفتم مگر غیر از این است که در زمان صفویه که اروپائیان نهضتِ علمی را آغاز کرده بودند شیادانِ تهی مغز همچون مجلسی با دست اویز قرار دادنِ اسلام عزیز مارا به قبل از تاریخ بردند، و به ما که نخستین شاهنشاهان که یکمین اعلامیه حقوقِ جهانی بشر را صادر کرد و اجرا نمود. آموزش داد که چگونه با کنیز و یا زنِ صیغهای ( فحشایه اسلامی ) یا عقدی خود مجامت کنیم یا همخوابگی کنیم !
گفتم مگر غیر از این است که ۱۷ شهر قفقاز را با خاطرِ حکم جهاد چند آخوندِ تهی مغز از دست دادیم ؟
مگر غیر از این است که ۳۰ سالِ (امروزه ۳۳ سال) پیش با این فتنه کشور اهورائی مرا به جای بردند که به قول معروف عرب نی انداخت ، و مگر تمام جنایاتهای این ۳۰سال تحتِ لوای اسلام عزیز صورت نگرفت ؟
چرا نباید با این دین کار نداشته باشم ؟
دیگر باید چه اتفاقی میافتاد که نتوانم با این دین کاری داشته باشم ؟
به نظر شما ۱۴۰۰ سال تباهی کافی نیست آیا دیگر وقت آن نیست که این مهمان ناخوانده را به همان صحرایی که ازش آماده باز گرداند... داشتم به این سخنان و آوردن دلایل ادامه میدادم که پیر مرد گفت :
بس است جانم دیگر نگو و هر کاری که دوست داری بکن و هرچی میخواهی بگو
" شاد روان رضا فاضلی "
با اشتیاق زیاد گفت چرا ؟
گفتم: آیا در ۱۴۰۰ سالِ پیش ما به اعراب حمله کردیم یا اینها به ما ؟
گفتم: آیا آنها با خونِ پدرانِ ما آسیاب به راه نیانداختن و گندم آرد نکردن و با آن نان نپختن ، آیا ما چنین کاری با آنها کردیم ؟
گفتم: آیا آنها با ما به صورتِ پستترین آدمها در مدتِ ۲۰۰ سال رفتار نکردن ؟ ( کتابِ دو قرن سکوت ).
(( هر کس شرف داشته باشِ اون وقت میبینه با اسلام خیلی فاصله داره ))
گفتم: آیا آنها در همین مدت ما را از صحبت به زبانه خودمان باز نداشتن ؟ نهایتِ سعیشون رو کردن !
آیا آنها در مدتِ تسلط وحشیانهٔ خود به زنانِ ما تجاوز نکردن و فرزندانِ حاصل از این تجاوز را سید نام ننهادن ؟
گفت: استخفرلله !
گفتم مگر غیر از این بوده که در ۱۴۰۰ سالِ پیش تعداد افرادِ باسواد در میانه تازیان کمتر از انگشتان دست بوده است یا نهایت دست و پا یعنی به ۲۰ نفر هم نمیرسید " میگن ۱۷ نفر خواندن نوشتن بلد بودن "
گفتم مگر در همان زمان تعدادِ کتابهای موجود در نیشاپور به تعدادِ کتابهای موجود در کتابخانههایِ بزرگِ امروز برابری نمیکرده ؟
گفتم آیا تمامِ این کتابخانهها را ما نابود کردیم یا تازیان ؟
گفتم آیا غیر از این است که اگر آن کتابخانهها نابود نمیشد چه بسا گرههای از مجهولات علمی گشوده میشود و چه بسا ما قبل از اروپائیان به اون اساس رسیده و پیشگام علمی و صنعتی میشدیم ؟
گفتم مگر غیر از این است که در زمان صفویه که اروپائیان نهضتِ علمی را آغاز کرده بودند شیادانِ تهی مغز همچون مجلسی با دست اویز قرار دادنِ اسلام عزیز مارا به قبل از تاریخ بردند، و به ما که نخستین شاهنشاهان که یکمین اعلامیه حقوقِ جهانی بشر را صادر کرد و اجرا نمود. آموزش داد که چگونه با کنیز و یا زنِ صیغهای ( فحشایه اسلامی ) یا عقدی خود مجامت کنیم یا همخوابگی کنیم !
گفتم مگر غیر از این است که ۱۷ شهر قفقاز را با خاطرِ حکم جهاد چند آخوندِ تهی مغز از دست دادیم ؟
مگر غیر از این است که ۳۰ سالِ (امروزه ۳۳ سال) پیش با این فتنه کشور اهورائی مرا به جای بردند که به قول معروف عرب نی انداخت ، و مگر تمام جنایاتهای این ۳۰سال تحتِ لوای اسلام عزیز صورت نگرفت ؟
چرا نباید با این دین کار نداشته باشم ؟
دیگر باید چه اتفاقی میافتاد که نتوانم با این دین کاری داشته باشم ؟
به نظر شما ۱۴۰۰ سال تباهی کافی نیست آیا دیگر وقت آن نیست که این مهمان ناخوانده را به همان صحرایی که ازش آماده باز گرداند... داشتم به این سخنان و آوردن دلایل ادامه میدادم که پیر مرد گفت :
بس است جانم دیگر نگو و هر کاری که دوست داری بکن و هرچی میخواهی بگو
" شاد روان رضا فاضلی "
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر