۱۳۹۴ دی ۲۷, یکشنبه

حکایت آفتابه و انتخابات ... !!

می گویند مسجد شاه تعداد قابل توجهی توالت داشت که نه تنها مورد استفادۀ مسجد بروها و نمازگزاران قرار می گرفت بلکه به داد عابرین هم می رسید و حداقل باعث می شد این دسته نیز گذارشان به مسجد بیفتد. حکایت می کنند که آفتابه داری آنجا بود که آفتابه ها را پس از مصرف یکی یکی پر می کرد و در اختیار مراجعین قرار می داد. اگر شما می خواستید که آفتابۀ قرمز رنگ را بردارید به شما می گفت آن آبی را بردار؛ اگر می خواستید آفتابۀ آبی را بر دارید می گفت آن مسی را بردار ؛ اگر دستتان به سمت مسی می رفت می گفت آن سبز را بردار ....
یک نفر از او پرسید که چه فرقی می کند که من کدام آفتابه را بردارم؟ گفت اگر من تعیین نکنم که کدام را برداری، پس من اینجا پشم هستم!!؟
حالا حکایت ملت ماست. با داریه و دنبک می روند پای صندوق رای که رنگ آفتابه را تعیین کنند، تا بلکه از حس دردناک پشم بودن رها شوند.
من برای کسی تکلیف تعیین نمی کنم . یعنی اصلا بنده چه کاره هستم که به کسی بگویم رای بده یا نده. اما تماشای این صحنه به نظرم خیلی مضحک می آید. می گویند شما که رای ندادید چه نتیجه ای گرفتید؟ من می خواهم از آنهایی که سه دهه جلوی این صندوقهای نمایشی بال بال زدند و معرکه داری کردند بپرسم که شما بعد از این عرق ریزان طولانی به کجا رسیدید؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر